تیرمارلغتنامه دهخداتیرمار. (اِ مرکب ) نوعی از مار خبیث که مانند تیر از جا جسته نیش زند. (آنندراج ). افعی . (زمخشری ) (ناظم الاطباء). قسمی از مار است و معروف می باشد. (قاموس کتاب مقدس ) : رقم بیار شود گر جفای یار مرابدست خامه زند همچو تیرمار مرا. <p class="aut
تارمارلغتنامه دهخداتارمار. (ص مرکب ، از اتباع ) زیر و زبر. کج ومج و پریشان و پراکنده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به ««تال مال »، «تار و مار» و «تال و مال » شود.
تارومارفرهنگ مترادف و متضاد۱. قلعوقمع، مغلوب، مقهور، منکوب، منهزم ۲. پخشوپلا، پراکنده، متفرق ≠ مجموع ۳. تندوخند، ازهمپاشیده، زیروزبر
افعيدیکشنری عربی به فارسیمار , داراي حرکت مارپيچي بودن , مارپيچي بودن , مارپيچ رفتن , افعي , تيره مار , تيرمار , ادم خاءن و بدنهاد , شرير
تیرماهیلغتنامه دهخداتیرماهی . (اِ مرکب ) نوعی از انگور است . (برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : تا وقت مهرگان همه گیتی چو زر بوداز آب تیرماهی و از باد مهرگان . منوچهری .تیره شد همچون عصیر تیرماهی آب جوی شد چو آب تیرماهی خم
افعیلغتنامه دهخداافعی . [ اَ عا / اَ ] (از ع ، اِ) قسمی است از مار بغایت زهرناک و گویند که افعی از دیدن زمرد کور میگردد. (کنز از غیاث اللغات ).نوعی از مار سیاه که بغایت زهرناک و بزرگ باشد. (آنندراج ). مار بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوعی از مار خبیث