تارفاملغتنامه دهخداتارفام . (ص مرکب ) کدر. تیره رنگ . تارگون . بی زدودگی : همچو این تاریکرویان ، روی من تیره بود و تارفام و بی صقال . ناصرخسرو.رجوع به تار شود.
ترافیملغتنامه دهخداترافیم . [ ] (اِ) (خوشبختان ) لفظ عبری است که گاهی بدون ترجمه وارد شده است چنانکه در کتاب داود 17:5 و اول سموئیل 15:23 و <span class="hl" di
طَرْفُهُمْفرهنگ واژگان قرآننگاه و چشم برگرداندن آنها ( در عبارت "لَا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ " منظور اين است که از شدت هول و ترس از آنچه ميبينند قادر نيستند چشم خود را بگردانند و پلکهايشان به هم نمي خورد)