خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیر آهنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
غنچه ٔ تیر
لغتنامه دهخدا
غنچه ٔ تیر. [ غ ُ چ َ / چ ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از پیکان است : من کیستم آن ذره ٔ خورشید نظیرم برطرف کله فتنه کند غنچه ٔ تیرم .حکیم زلالی (از آنندراج ).
-
آسمانی تیر
لغتنامه دهخدا
آسمانی تیر. [ س ْ / س ِ ] (اِ مرکب ) شهاب .
-
جعبه ٔ تیر
لغتنامه دهخدا
جعبه ٔ تیر. [ ج َ ب َ / ب ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ام تبین . ام تسعین . ام السهام . بنت جوب . (مرصع).
-
ده تیر
لغتنامه دهخدا
ده تیر. [ دَه ْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نوعی از تفنگ یا تپانچه که ده فشنگ در خزانه یا خشاب آن جا گیرد. (یادداشت مؤلف ). که در یک نوبت فشنگ گذاری ده بار پیاپی تواند تیرافکند.
-
شاه تیر
لغتنامه دهخدا
شاه تیر. (اِ مرکب ) تیربزرگتر و ممتاز از انواع خود. سهم . (منتهی الارب ).- امثال : موی را در چشم دیگران می بینید و شاه تیر را در چشم خود نمی بینید .|| چوبی بزرگ باشد که سقف خانه را بدان پوشند. (برهان قاطع). شه تیر. (از فرهنگ نظام ). تیر بزرگ که بر س...
-
شاخ تیر
لغتنامه دهخدا
شاخ تیر. (اِ مرکب ) فرسب . حمال . شاخ . عارضه . و رجوع به شاخ شود.
-
شصت تیر
لغتنامه دهخدا
شصت تیر. [ ش َ ] (اِ مرکب ) نوعی تفنگ که به توالی شصت گلوله از آن رها تواند شد و البته انحصار به شصت گلوله ندارد بلکه از باب کثرت و توالی تیرها این نام بدین سلاح داده اند. مسلسل . میترایوز. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مسلسل شود.
-
قندیل تیر
لغتنامه دهخدا
قندیل تیر. [ ق ِ ل ِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چیزی میان تهی که تیرها درآن نگهدارند. چون قندیل یخ . (آنندراج ) : بال بلبل ازسپرداری شود قندیل تیردر کمانداری اگر از گل نشانی میکنم . طغرا (از آنندراج ).آنکه نشد لطف تواش دستگیرشد دلش از ناله چو قندیل تی...
-
باب تیر
لغتنامه دهخدا
باب تیر. [ ب ِ ] (اِخ ) باب تیره . یکی از چهار دروازه ٔ «جی » اصفهان که یکصدوهفتاد سال قبل از اسلام بنا شده است : و چهار در بر آن (بربارو) تعلیق کرد یکی دروازه ٔ جورنام کرد برابر میدان بازار و دوم دروازه ٔ ماه که دروازه ٔ اسفیش میگویند و سیوم دروازه ...
-
باغ تیر
لغتنامه دهخدا
باغ تیر. (اِخ ) دهی است از دهستان توابع ارسنجان بخش زرقان شهرستان شیراز که در 74هزارگزی خاور زرقان و یک هزارگزی راه فرعی ارسنجان به کربال در جلگه واقع است . ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 56 تن سکنه و آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن...
-
پنج تیر
لغتنامه دهخدا
پنج تیر. [ پ َ ] (اِ مرکب ) نوعی تفنگ که پنج فشنگ خورد.
-
پنجاه تیر
لغتنامه دهخدا
پنجاه تیر. [ پ َ ] (اِ مرکب ) تفنگی که پنجاه فشنگ خورد.
-
بنگه تیر
لغتنامه دهخدا
بنگه تیر. [ ب ُ گ َ ه ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از برج جوزا. (غیاث ) (آنندراج ) : بنگه تیر از او شود روضه صفت بتازگی خرگه ماه از او شود خلدوش از منوری .خاقانی .
-
چرخه تیر
لغتنامه دهخدا
چرخه تیر. [چ َ خ َ / خ ِ ] (اِ مرکب ) محور چرخ . (ناظم الاطباء).
-
خانه ٔ تیر
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ تیر. [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خانه ٔ عطارد که برج جوزاست و آن از بروج بادی است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).