تجهلغتنامه دهخداتجه . [ ت َج ْه ْ ] (ع مص ) روی فرا کاری کردن . (تاج المصادر بیهقی ). متوجه شدن چیزی را. (منتهی الارب ). لغتی است در اتجاه . (قطر المحیط). رجوع به اتجاه شود.
تجیهلغتنامه دهخداتجیه . [ ت ِ ] (اِخ ) تلفظ ترکی تژه شهر باستانی یونان . رجوع به تژه در همین لغت نامه و قاموس الاعلام ترکی شود.
تیزهلغتنامه دهخداتیزه . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) جای باریک و برنده و فرورونده از چیزی . جانب یا سر تیز چیزی . نقطه ٔ تیزچیزی . تیزه ٔ دیوار. تیزه ٔ کمر. تیزه ٔ آرنج . نوکی برجسته از چیزی . دم . لب . لبه . تیزنا. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). رجوع به تیز و دیگر ت
ثجةلغتنامه دهخداثجة. [ ث ُج ْ ج َ ] (اِخ ) از نواحی یمن است در هشت فرسخی جند و هشت فرسخی سحول . (مراصد الاطلاع ).
تیزهلغتنامه دهخداتیزه . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) جای باریک و برنده و فرورونده از چیزی . جانب یا سر تیز چیزی . نقطه ٔ تیزچیزی . تیزه ٔ دیوار. تیزه ٔ کمر. تیزه ٔ آرنج . نوکی برجسته از چیزی . دم . لب . لبه . تیزنا. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). رجوع به تیز و دیگر ت
تیزهcusp 1واژههای مصوب فرهنگستاننقطهای که در آنجا دو یا چند شاخۀ خم اشتراک دارند و خطوط مماس بر این شاخهها در آن نقطه بر هم منطبق هستند
دندان تیزهلغتنامه دهخدادندان تیزه . [ دَ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) بقلةالمبارکه را دندان تیزه خوانند و تخم پرپهن و فرفین و به تازی معرب بکنند فرفخ خوانند و بقلةالحمقاء و رجلة. (الابنیه عن حقایق الادویه ). تخم خرفه . رجوع به بقلةالمبارکه و خرفه شود.
ستیزهلغتنامه دهخداستیزه . [ س ِ زَ / زِ ] (اِمص ) ستیز. در پهلوی «ستژک » نزاع . دعوی . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بمعنی ستیز است که جنگ و خصومت و لجاجت و قهر و کین باشد. (برهان ) (آنندراج ). لجاج . (دهار). لجاج . لجاجت . (تاج المصادر بیهقی ) <span class="hl
استیزهلغتنامه دهخدااستیزه .[ اِ زَ / زِ ] (اِمص ) ستیزه . (برهان ). ستیز. استیز. لجاج . (برهان ). عناد. خصومت . (برهان ) : وگر استیزه کنی با تو برآیم من روز روشنت ستاره بنمایم من . منوچهری .هرکه او ا
ترتیزهلغتنامه دهخداترتیزه . [ ت َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) ترتیزک : ترتیزه تیز و برگ قجی تیز و سرکه تیزبریان ستیزه چند کنی با چنین سه تیز؟ بسحاق اطعمه .رجوع به ترتیزک و تره تیزک شود.
تیزهلغتنامه دهخداتیزه . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) جای باریک و برنده و فرورونده از چیزی . جانب یا سر تیز چیزی . نقطه ٔ تیزچیزی . تیزه ٔ دیوار. تیزه ٔ کمر. تیزه ٔ آرنج . نوکی برجسته از چیزی . دم . لب . لبه . تیزنا. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). رجوع به تیز و دیگر ت