تیلماچیلغتنامه دهخداتیلماچی . (اِ مرکب ) ترجمان ؛ یعنی زبانهای مختلف فهم کند و هر یکی را بزبان وی فهم کند. (آنندراج ). مترجم و ترجمان . (ناظم الاطباء). صاحب منتهی الارب کلمات ترجما
تالمالغتنامه دهخداتالما. (اِخ ) فرانسوا - ژوزف . ایفاکننده ٔ نقش های تراژدی در پاریس . وی بسال 1763 م . متولد شدو در همانجا بسال 1826 م . درگذشت . پدرش دندانساز بود و او هم ابتدا
تالمان درئولغتنامه دهخداتالمان درئو. [ ل ِ دِ رِ ءُ ] (اِخ ) ژدئون (1619- 1692 م .).تاریخ نویس فرانسوی است که در «روشل » متولد شد. وی نویسنده ٔ قصه های مطایبه آمیز است . مردی بدنهاد و
تلماءلغتنامه دهخداتلماء. [ ت ِ ل ِم ْ ما ] (ع مص ) برگردیدن گونه ٔ کسی یا گندمگون گشتن او. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
تیلماچیلغتنامه دهخداتیلماچی . (اِ مرکب ) ترجمان ؛ یعنی زبانهای مختلف فهم کند و هر یکی را بزبان وی فهم کند. (آنندراج ). مترجم و ترجمان . (ناظم الاطباء). صاحب منتهی الارب کلمات ترجما
ترجمانلغتنامه دهخداترجمان . [ ت َ ج ُ / ت َ ج َ / ت ُ ج َ / ت ُ ج ُ ] (ع ص ، اِ) شخصی را گویند که لغتی را بزبان دیگر تقریر نماید. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ). بیان کننده ٔ زبانی بز
تیماجلغتنامه دهخداتیماج . (اِ) چرم بودار که آن را بلغار و ادیم نیز گویند و این لفظ ترکی است ... و در مدار به «جیم » فارسی است (تیماچ ). (غیاث اللغات ) (آنندراج ). چرمی است رنگین
دیلماجلغتنامه دهخدادیلماج . (ترکی ، ص ، اِ) ترجمان . مترجم . سخن گزار. تیلماجی . (یادداشت مؤلف ). کسی که از زبانی بزبان دیگر ترجمه کند. ظاهراً ترکی است و اصل آن «دیلیم آج » بمعنی
سرپا خوردنلغتنامه دهخداسرپا خوردن . [ س َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) تحقیر شدن . توسری خوردن : آری آری از گلیم خود چو پابیرون نهدکفش تیماچی خورد سرپا ز کفش ساغری .ملا فوقی یزدی (از