ثافل اصغرلغتنامه دهخداثافل اصغر. [ ف ِ ل ِ اَ غ َ ] (اِخ ) کوهی است براه مکه . || ثافل اصغر و ثافل اکبر نام دو کوه است از بنی ضمره که فاصله ٔ آنها تا رضوی دو شب است . (مراصد).
شیب تافلTafel slopeواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از نمودار تافل در محدودۀ مثبت و منفی پنجاه میلیولت به پتانسیل مدارباز که شکل نمودار در آن بخش خطی است
نمودار تافلTafel plotواژههای مصوب فرهنگستاننمودار تغییرات پتانسیل الکترود برحسب لگاریتم چگالی جریان، زمانی که الکترود نسبت به پتانسیل مدارباز خود، هم درجهت کاتدی و هم درجهت آندی، قطبیده میشود
تأفللغتنامه دهخداتأفل . [ ت َ ءَف ْ ف ُ ] (ع مص ) تکبر نمودن . (از منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء).
ثافللغتنامه دهخداثافل . [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از ثفل . || سرگین . || آنچه بتک نشیند از هرچیز.
تأفیللغتنامه دهخداتأفیل . [ ت َءْ ] (ع مص ) افزون کردن چیزی را. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
ثافللغتنامه دهخداثافل . [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از ثفل . || سرگین . || آنچه بتک نشیند از هرچیز.
مثافللغتنامه دهخدامثافل . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) آنکه مداومت کند بر طعامی از حبوب . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کسی که شیرندارد جهت خوردن و خوراک وی همیشه حبوب است . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مثافلة شود.
ثافللغتنامه دهخداثافل . [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از ثفل . || سرگین . || آنچه بتک نشیند از هرچیز.