تالتالغتنامه دهخداتالتا. (اِخ ) امیر «اِلی پی » یکی از نجبای قدیم و از خاندانهای باستانی ولایت «الی پی » بود که در سرحدهای شمالی ایلام واقع است و شامل کوه ها و دره های شمال شرقی به دره ٔ فعلی است که تا شهر نهاوند کنونی میرسد. وی امیری باتدبیر بود و در حدود سال 708</s
ثلثاءلغتنامه دهخداثلثاء. [ ث ُ ل َ ] (اِخ ) آبی است ازبنی اسد. (مراصد الاطلاع ). || سوق الثلثاء؛ بازاری است در وسط بغداد. رجوع شود به سوق الثلاثاء.
ثالث ثلاثهلغتنامه دهخداثالث ثلاثه . [ ل ِ ث َ ث َ ] (ع اِ مرکب ) سوم از سه یعنی یکی از سه . (مجمل اللغة) : فرستم نسخه ٔ ثالث ثلاثه سوی بغداد در سوق الثلاثا. خاقانی || نام ستاره ای ؟- گویندگان ثالث ثلاثة ؛ ترس
سال سبتلغتنامه دهخداسال سبت . [ ل ِ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سفر لاویان 25:3: همان سال آزادی میباشد سفر تثنیه 31:10: که سال هفتم است و میبایست از فلاحت زمی
ذوزنقةلغتنامه دهخداذوزنقة. [ زَ ن َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) (استخوان ...) یکی از استخوانهای هشتگانه ٔ مچ دست است که در ردیف دوم استخوانهای مچ (مجاور استخوانهای کف دست ) در طرف خارج محاذی اولین استخوان کف دست قرار دارد، این استخوان از پائین به استخوان اول و از بالا بزورقی واز انسی بشبه ذوزنقه و یمین
مسائللغتنامه دهخدامسائل . [ م َ ءِ ] (ع اِ) مسایل . ج ِ مسألة. (اقرب الموارد). مسأله ها. موضوعات . موضوعها. رجوع به مسألة و مسایل شود : با که بگویم حکایت غم عشقت این همه گفتیم و حل نگشت مسائل . سعدی .حلاج بر سر دار این نکته خوش س
رکضلغتنامه دهخدارکض . [ رَ ] (ع مص ) لگد زدن کسی شتر را.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بپای زدن . (المصادر زوزنی ) (دهار). || پای جنبانیدن و منه : ارکض برجلک ؛ یعنی بجنبان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پای جنبانیدن اسب . (آنندراج ). پای جنبانیدن . || اسب تاختن . (غیاث اللغات ). راندن و