تلاتینلغتنامه دهخداتلاتین . [ ت َ ] (اِ) بلغار و چرم خوش بویی که از روسیه می آوردند. (ناظم الاطباء).
ثلثینلغتنامه دهخداثلثین . [ ث ُ ث َ ] (ع اِ) دو ثلث . || قسمی از خط عربی . (ابن الندیم ). قطّ قلم ثلثین به پهنای موی یال برذون است .
ابوبکربن عباسلغتنامه دهخداابوبکربن عباس . [ اَ بو ب َ رِ ن ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) او راست : کتاب اجزاء ثلاثین قرآن . (ابن الندیم ).
ابونصرلغتنامه دهخداابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن هشیم . در سنه ٔ ثلاث و ثلاثین و اربعمائه (433 هَ . ق .). والی بطیحه شد و با سپاه دیلم که در حدود آن مملکت بودند محاربه کرد و قرب صد نفر بقتل رسانید و در حکومت مستقل گردید و در سنه ٔ تسع و ثلاثین و اربعمائه بین ال
باغ سپیدلغتنامه دهخداباغ سپید. [ غ ِ س َ ] (اِخ ) باغی بوده است به هرات : و وقوع این واقعه ٔ هایله [ قتل بایسنقر سلطان ] در دارالسلطنه ٔ هرات ، در باغ سپید بود در شهور سنه ٔ سبع و ثلاثین و ثمانمایه (837 هَ . ق .) و عمر او سی و پنج سال بوده
عکلغتنامه دهخداعک . [ع َک ک ] (اِخ ) بانی و سازنده ٔ شهر عکه بوده است و ناصرخسرو نام او را در سفرنامه چنین یاد کرده است : من نفقه ای که داشتم در مسجد عکه نهادم و از شهر بیرون شدم ، از دروازه ٔ شرقی ، روز شنبه بیست وسوم شعبان سنه ٔ ثمان و ثلاثین و اربعمائة اول روز زیارت قبر عک کردم که بانی ش
ترکزادلغتنامه دهخداترکزاد. [ ت ُ ] (ن مف مرکب ) زاده ٔ ترک . ترک زاده . فرزند ترک . ابن ترک . که زنی ترک او را زاده باشد : سخن بس کن از هرمز ترکزادکه اندر زمانه مباد آن نژاد. فردوسی .بدو گفت بهرام ای ترکزادبه خون ریختن تا نباشی ت