أثْمَرَ
effective, effectual, efficacious, productive, profitable, fruitful
اثربخش، عامل، کارگر، موثر ≠ بیاثر
إخْصاب
productively
efficacy
بارور سازي , حاصلخيز کردن , ثمربخش کردن , بارور کردن , سودمند نمودن
بیثمر، بیفایده، عبث، بیهوده ≠ ثمربخش، مثمر
بار داد , ثمربخش شد , فايده بخشيد , نتيجه داد , ثمر داد , مفيد واقع شد
مقوله: مناسبات ملکی ، اجردهنده، ارزشمند، ثمربخش، مُوَلّد باحقوق خوب
Mutrānā از لغات آشوری ثمربخش، راه گشا، مثمر ثمر، نتیجه بخش
effectually