لغتنامه دهخدا
بار آوردن . [وَ دَ ] (مص مرکب ) میوه دار کردن . به ثمر آوردن . ثمردادن . نتیجه دادن . میوه آوردن . منتج شدن . در حالت نسبت بدرخت ، ثمر آوردن . (آنندراج ). بار آوردن درخت و شاخ و مانند آن . میوه آوردن . (آنندراج ) : اگر گل آرد بار آن رخان او نه شگفت