جابجالغتنامه دهخداجابجا. [ ب ِ] (ق مرکب ) فوراً. درحال . فی الفور. || (اِ) مکان بمکان . محل به محل . نقطه بنقطه : من شده چون عنکبوت از پی آن دربدربانگ کشیده چو سار از پی این جابجا. خاقانی .آن حکیم خارچین استاد بوددست میزدجابجا م
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
دام رودلغتنامه دهخدادام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر و دارای 270 تن سکنه . آب آن از قنات