لغتنامه دهخدا
جابلق . [ ب َ ] (اِخ ) شهری است بمشرق برادر جابلص . (منتهی الارب ). جابلقا: دو شارستان اند یکی بمشرق و یکی بمغرب آنکه بمشرق است جابلق است و آنکه بمغرب است جابَلَس خوانند. (ترجمه ٔ بلعمی ). جابلق شهری است در اقصای مغرب : ابوروح از ضحاک از ابن عباس روایت کرده است که ساکنین آنجا