جاثلیقلغتنامه دهخداجاثلیق . [ ث َ ] (اِخ ) عبداﷲبن الطیب ، مکنی به ابی الفرج فیلسوف و طبیب بزرگ که در قرن چهارم هجری میزیست . مؤلف تاریخ علوم عقلی آرد: فیلسوف و طبیب بزرگ دیگری د
جاثلیقلغتنامه دهخداجاثلیق . [ ث َ ] (معرب ، اِ) قاضی ترسایان . (مهذب الاسماء). مهتر ترسایان در بلاد اسلام ببغداد و او زیردست بطریق انطاکیه است و بعداز جاثلیق مطران است و بعد از آن
جاثلیقیهلغتنامه دهخداجاثلیقیه . [ ث َ قی ی َ ] (ع اِ) منسوبان به جاثلیق . فرقه ای از نصارای کاتولیک . رجوع به کاتولیک شود.
جابلیقلغتنامه دهخداجابلیق . [ ب ِ ] (اِ) کسی که تعبیر خواب کند. معبر : یکشبی در خواب دیدم آن پری کرده تعبیرش مرا یک جابلیق بعد از این بسیار درد و حسرتش میشوی با ذوق وصل او رفیق .
جالیقلغتنامه دهخداجالیق . (اِخ ) دهی جزء دهستان بخش مرکزی شهرستان اهر است . در 9 هزارگزی جنوب خاوری اهر و 2500گزی شوسه ٔ اهر - خیلو واقع و محلی کوهستانی و معتدل است . ده تن سکنه
جاثلیقیهلغتنامه دهخداجاثلیقیه . [ ث َ قی ی َ ] (ع اِ) منسوبان به جاثلیق . فرقه ای از نصارای کاتولیک . رجوع به کاتولیک شود.
قاثولیقالغتنامه دهخداقاثولیقا. [ ث ُ ] (اِ) تلفظ ترکی جاثلیق . کاتولیک . رجوع به جاثلیق و کاتولیک شود.
کاتولیسیسملغتنامه دهخداکاتولیسیسم . [ ت ُ ] (اِخ ) جاثلیقیه . مذهب کاتولیک . مذهب جاثلیق . (از برهان قاطع چ معین ج 2 حاشیه ٔ ص 552).
طیماثیوسلغتنامه دهخداطیماثیوس . (اِخ ) جاثلیقی از ملت نصاری در عصر هارون الرشید خلیفه ٔ عباسی . (تاریخ الحکماء قفطی چ لیبسیک ص 383). و این نام درعیون الانباء ج 1 ص 174 طیمانیوس الجا