جالبوسلغتنامه دهخداجالبوس . (ص ) جابلوس و جالبوس هردو بمعنی فریبنده باشد که به چرب سخنی مردم را از راه ببرد. رجوع به جابلوس شود.
جالباسلغتنامه دهخداجالباس . (اِخ ) قیصر. یکی از پادشاهان روم . اندرونیقوس در تاریخ خود آرد: پس از«نارون » جالباس هفت ماه پادشاه روم شد. (از عیون الانباء ج 1 ص 73). رجوع به گالبا در همین لغت نامه شود.
جالباسیلغتنامه دهخداجالباسی . [ ل ِ ] (اِ مرکب ) جای لباس . جائی که لباس در آن نهند. کمد یا چوب رختی که لباس بدان آویزند.