جامانلغتنامه دهخداجامان . (اِخ ) یا حارمان . دهی است بین هرات و سیستان . از آنجا تا هرات یک مرحله راه است . (از نزهة القلوب ج 3 ص 178 و حاشیه ٔ همان صفحه ). این کلمه در تاریخ سیستان متن ص 292
اثر زیمانZeeman effectواژههای مصوب فرهنگستانپدیدهای که در آن هر خط طیفی اتمی یا مولکولی براثر میدان مغناطیسی ایستا به چند خط همفاصله تجزیه میشود
اثر زیمان مجذوریquadratic Zeeman effectواژههای مصوب فرهنگستانپدیدۀ شکافتگی خطوط طیف اتمها که متناسب با مجذور میدان مغناطیسی اعمالشده است
اثر زیمان وارونinverse Zeeman effectواژههای مصوب فرهنگستانپدیدۀ زیمانی که بهجای خطوط گسیلی در خطوط جذبی طیف اتمها دیده میشود
اثر بیهنجار زیمنanomalous Zeeman effectواژههای مصوب فرهنگستانشکافته شدن خطوط طیفی اتمها در میدان مغناطیسی و تقسیم آنها به بیش از سه مؤلفه، درحالیکه اتم در حالت پایه نباشد
زامانلغتنامه دهخدازامان . (ع اِ) تثنیه ٔ زام (زامان من النهار) نصف روز. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نصف روز که دو چهار یک باشد. (منتهی الارب ).
جاماندنلغتنامه دهخداجاماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) بجای ماندن . فراموش شدن چیزی که باید برده شود و ماندن آن در آن جای . فراموش شدن چیزی در جائی . بجا گذاشتن چیزی از روی فراموشی .
جاماندهلغتنامه دهخداجامانده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) باقیمانده از چیزی . بجای مانده از چیزی ، بفراموشی یا جز آن .
جاماندۀ آبیblue stragglerواژههای مصوب فرهنگستانگروهی از ستارههای رشتۀ اصلی در خوشههای کروی که بیش از ستارههای معمولی در مرحلۀ رشتۀ اصلی میمانند
خاستانلغتنامه دهخداخاستان . (اِخ ) ناحیه ای است بین هرات و سیستان . حمداﷲ مستوفی نویسد:از هرات تا جامان یک مرحله از او تا کوه سیاه یک مرحله ٔ از او تا قنات سری یک مرحله ، از او تا خاستان از توابع اسفزار یک مرحله . (نزهةالقلوب ج 3 ص 17
جاماندنلغتنامه دهخداجاماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) بجای ماندن . فراموش شدن چیزی که باید برده شود و ماندن آن در آن جای . فراموش شدن چیزی در جائی . بجا گذاشتن چیزی از روی فراموشی .
جاماندهلغتنامه دهخداجامانده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) باقیمانده از چیزی . بجای مانده از چیزی ، بفراموشی یا جز آن .
جاماندۀ آبیblue stragglerواژههای مصوب فرهنگستانگروهی از ستارههای رشتۀ اصلی در خوشههای کروی که بیش از ستارههای معمولی در مرحلۀ رشتۀ اصلی میمانند
رجامانلغتنامه دهخدارجامان . [ رِ ] (ع اِ) چوب که بر سر چاه نصب نمایند و بر آن چرخ گذارند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).