جامهر گذاشتنلغتنامه دهخداجامهر گذاشتن . [ م ُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) مهریا سبحه یا چیزی دیگر را در محلی بعلامت مشغول بودن گذاشتن ، چنانکه مأمومین مهر یا سبحه در مسجد گذارندبنشان این که این محل از صف جماعت اشغال شده است .
جامهرلغتنامه دهخداجامهر. [ م ُ ] (اِ مرکب ) آنچه مهر در آن نهند و آن کیسه ٔ کوچک مانندی است که ازترمه یا دیگر پارچه دوزند. || قاب مهر.
زامریلغتنامه دهخدازامری . (اِخ ) از امراء قوم اسرائیل بوده و در 918 ق . م . زمام امور آن قوم را بدست داشته است . خانه ٔ وی از طرف مخالفینش محاصره و سوخته شد و او خود نیز طعمه ٔ حریق گردید. (از قاموس الاعلام ترکی ).
زومرلغتنامه دهخدازومر. [ زَ م َ ] (ع ص ) کودک نیکوروی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
جامهرلغتنامه دهخداجامهر. [ م ُ ] (اِ مرکب ) آنچه مهر در آن نهند و آن کیسه ٔ کوچک مانندی است که ازترمه یا دیگر پارچه دوزند. || قاب مهر.
جامهرلغتنامه دهخداجامهر. [ م ُ ] (اِ مرکب ) آنچه مهر در آن نهند و آن کیسه ٔ کوچک مانندی است که ازترمه یا دیگر پارچه دوزند. || قاب مهر.