جانداریلغتنامه دهخداجانداری . (حامص مرکب ) سلاح داری . محافظت . نگهبانی . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). محافظت جان : آن ترک که یافت منصب جانداری یک لحظه نمی شکیبد از دلداری گفتم دل من نگه نمی داری ؟ گفت جان داری را چه کاربا دلداری ؟امام فخرالدین خطاط هروی (
سلسلهمراتب جانداریanimacy hierarchyواژههای مصوب فرهنگستانمرتبهبندی گروههای اسمی و جز آن بر مبنای مفهوم جانداری از بیشینۀ جانداری مانند ضمیر شخصی «من» تا کمینۀ جانداری مانند شیء
جاندارولغتنامه دهخداجاندارو. (اِ مرکب ) کنایه از تریاک است که افیون باشد. (برهان ). || نوش دارو و تریاق را گویند که حفظ جان کند و زندگی بخشد. (آنندراج ) : جانداروی عاشقان حدیثت قفل دل گمرهان دعایت . جمال الدین عبدالرزاق .آن می که کلید
جانگذارلغتنامه دهخداجانگذار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) هرچه در قلب نفوذ کند.- ناله ٔ جانگذار ؛ ناله ٔ دل شکن . (ناظم الاطباء).
سلسلهمراتب جانداریanimacy hierarchyواژههای مصوب فرهنگستانمرتبهبندی گروههای اسمی و جز آن بر مبنای مفهوم جانداری از بیشینۀ جانداری مانند ضمیر شخصی «من» تا کمینۀ جانداری مانند شیء
هوهستهای 1eukaryote/ eucaryote, eukaryonواژههای مصوب فرهنگستانجانداری که یاختههای آن هستۀ واقعی و غشا دارد
پیشهستهای 1prokaryote, prokaryonواژههای مصوب فرهنگستانجانداری که یاختههای آن هستۀ واقعی و غشای هسته ندارد
سلسلهمراتب جانداریanimacy hierarchyواژههای مصوب فرهنگستانمرتبهبندی گروههای اسمی و جز آن بر مبنای مفهوم جانداری از بیشینۀ جانداری مانند ضمیر شخصی «من» تا کمینۀ جانداری مانند شیء