جبههفرهنگ فارسی عمید۱. (نظامی) میدان جنگ.٢. (سیاسی) گروهی متشکل از حزبها و سازمانهای مختلف که برای رسیدن به اهداف معیّن با یکدیگر متحد میشوند.٣. (هواشناسی) محل برخود دو توده هوای گرم و سرد.٤. گروه؛ جماعت: جبههٴ مخالف.٥. بَر؛ جنب؛ پهلو.۶. [جمع: جباه] [قدیمی] قسمت بالای ابروها تا زیر موه
جبیهةلغتنامه دهخداجبیهة. [ ج َ هََ ] (ع اِ) وردنا ماء له جبیهة؛ وقتی گویند که به چاهی رسند که دورتگ باشد یا ادات آبکشی از دلو و مانند آن نداشته باشد. (منتهی الارب ).
جبههفرهنگ فارسی عمید۱. (نظامی) میدان جنگ.٢. (سیاسی) گروهی متشکل از حزبها و سازمانهای مختلف که برای رسیدن به اهداف معیّن با یکدیگر متحد میشوند.٣. (هواشناسی) محل برخود دو توده هوای گرم و سرد.٤. گروه؛ جماعت: جبههٴ مخالف.٥. بَر؛ جنب؛ پهلو.۶. [جمع: جباه] [قدیمی] قسمت بالای ابروها تا زیر موه
جبههفرهنگ فارسی عمید۱. (نظامی) میدان جنگ.٢. (سیاسی) گروهی متشکل از حزبها و سازمانهای مختلف که برای رسیدن به اهداف معیّن با یکدیگر متحد میشوند.٣. (هواشناسی) محل برخود دو توده هوای گرم و سرد.٤. گروه؛ جماعت: جبههٴ مخالف.٥. بَر؛ جنب؛ پهلو.۶. [جمع: جباه] [قدیمی] قسمت بالای ابروها تا زیر موه