جديددیکشنری عربی به فارسیتر وتازه , تازه , خرم , زنده , با نشاط , باروح , خنک , سرد , تازه نفس , تازه کار ناازموده , پر رو , جسور , بتارزگي , خنک ساختن , تازه کردن , خنک شدن , اماده , سرخوش , شيرين , جديد , نو , اخيرا , نوين , جديدا
جددلغتنامه دهخداجدد. [ ج َ دَ ] (ع اِ) روی زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد از لسان ). || غده مانندی در گردن شتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شبه السلعة فی عنق البعیر. (قطر المحیط) (اقرب الموارد). || ریگ تنک . || زمین هموار درشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطبا
جددلغتنامه دهخداجدد. [ ج ُ دَ ] (اِخ ) نام موضعی است در بلاد هذیل . (معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ) : ثم انصببنا جبال الصفر معرضةعن الیسار و عن ایماننا جدد. غاسل بن غزیة الجربی الهذلی (از معجم البلدان ).
جددلغتنامه دهخداجدد. [ ج ُ دَ ] (ع اِ) زمین سخت . (معجم البلدان ). || ج ِ جُدَّه به معنی خرقه . (قطر المحیط). رجوع به جُدَّه شود. || ج ِ جدید. (اقرب الموارد). || راهها. (آنندراج ):... و من الجبال جدد بیض وحمر مختلف الوانها و غرابیب سود. (قرآن 35 <span class=
جددلغتنامه دهخداجدد. [ ج ُ دَ ] (ع اِ)ج ِ جدید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط).رجوع به این کلمه شود. ج ِ جُدَّه . (ترجمان القرآن ). رجوع به جُدَّه شود. ج ِ جاده ، راهها. (غیاث اللغات ).
جدیتلغتنامه دهخداجدیت . [ ج ِدْ دی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) قطعیت . مقابل هزلیت تصمیم قطعی . || کوشش . پشت کار. دنبال کردن . مصدری که با اضافه کردن ئیت به آخر کلمه درست میشود. گاهی بنام مصدر یایی و زمانی حاصل مصدر و درعربی و اصطلاح اصولی مصدر جعلی خوانده میشود. در نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تب
جدیدةلغتنامه دهخداجدیدة. [ ج َ دی دَ ] (اِخ ) نام دو ده است بمصر که یکی از آنها در کوره [ ناحیه ] شرقی و دیگری در کوره [ ناحیه ] مرتاحیه واقع است . (از معجم البلدان ).