جد و جهدلغتنامه دهخداجد و جهد. [ ج ِدْ دُ ج َ ] (ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) سعی و کوشش . پشت کار. فعالیت : وامی ست بزرگ شکر او برتوبگذار بجد و جهد وامش را. ناصرخسرو.و در مکاسب جد و جهد لازم شمرد. (کلیله و دمنه ).این کلمه با کردن استعمال میش
جتjetواژههای مصوب فرهنگستانبادهای نسبتاً قوی متمرکز در یک جریان باریک در جوّ متـ . جریان جتی jet stream
جت افریقاییAfrican jetواژههای مصوب فرهنگستانیک جت شرقی ترازپایین در ماههای تابستانی بر روی کویر صحرا در شمال افریقا
جد و جهد کردنلغتنامه دهخداجد و جهد کردن . [ ج ِدْ دُ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کوشش کردن . سعی نمودن . رجوع به جد و جهد شود.
جدلغتنامه دهخداجد. [ ج ُدد ] (اِخ ) نام آبی است در جزیرة : اء تعرف من اسماء بالجد ردّهامحیلاً و نؤیاً حارساً قدتهدّما.أخطل (از معجم البلدان ).
جدلغتنامه دهخداجد. [ ج ُدد ] (اِخ ) ساحل دریای مکه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کنار دریاست بمکه . جُدَّة. (شرح قاموس ). الجُدَّة. (تاج العروس ). رجوع به جده شود.
جدلغتنامه دهخداجد. [ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ جدبن قیس بن صخربن خنسأبن سنان ... سلمی انصاری از صحابه و انصار است . وی پسر عموی برأبن معرور و متهم به نفاق بودو حتی در وقعه ٔ حدیبیه با اینکه همه ٔ حاضران با رسول خدا (ص ) بیعت کردند وی در زیر شکم شتر خود پنهان شد و بیعت نکرد و بقولی آیه ٔ «و منهم م
جدلغتنامه دهخداجد. [ ج َدد ] (اِخ ) ابن قیس بن صخر انصاری ، مکنی به ابووهب . از منافقان است . (از امتاع الاسماع ).
جدلغتنامه دهخداجد. [ ج ِدد ] (ع مص ) کوشیدن در کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوشش در کار را میگویند. (شرح قاموس ). کوشیدن . (مصادر زوزنی ). فعالیت کردن . سعی کردن : نگاه باید کرد که چون مرد شهم و کافی بود و همه جد محض . (تاریخ بیهقی ص 3
داود النواجدلغتنامه دهخداداود النواجد. [ وو دُن ْ ن َ ج ِ ] (اِخ ) رجوع به العقد الفرید ج 3 ص 166 شود.
درخت سنجدلغتنامه دهخدادرخت سنجد. [ دِ رَ س ِ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه ، واقع در 36هزارگزی شمال خاوری کدکن ، با 185 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران
درخت سنجدلغتنامه دهخدادرخت سنجد. [ دِ رَ س ِ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه ٔ شهرستان مشهد، واقع در 52هزارگزی شمال باختری مشهد و جنوب کشف رود. آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
دره مسجدلغتنامه دهخدادره مسجد. [ دَرْ رَ م َ ج ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری شیراز و کنار راه فرعی شیراز به گشنکان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
دوباسروجدلغتنامه دهخدادوباسروجد. [ ج ِ ] (اِخ ) به نوشته ٔ کتاب هشتم دینکرد شانزدهمین نسک اوستای عهد ساسانیان و خود دارای هیجده کرده (فصل ) بوده است . اما به نوشته ٔکتاب دینی وجرکرد و نیز کتب و روایات داراب هرمزدیار (ج 1 ص 7 و <sp