جذّابفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی یبنده، تودلبرو، شیرین، بانمک، افسونگر، تابناک، راهزن دینودل، خوشخو، شارمان، نجیب، بلوند، روشن
جذابلغتنامه دهخداجذاب . [ ج َ ] (ع اِ) مرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). علم است مرگ را. (از قطر المحیط). منیة. زیرا نفوس را جذب میکند. (از اقرب الموارد).
جذابدیکشنری عربی به فارسیکشنده , جاذب , جالب , دلکش , دلربا , فريبنده , گيرنده , خيلي ظريف , از روي مهارت , عجيب و جالب
جذابلغتنامه دهخداجذاب . [ ج َذْ ذا ] (ع ص ، اِ)جذب کننده . بسیار جذب کننده . بجانب خود کشنده . (ناظم الاطباء). قیاساً صیغه ٔ مبالغه از جذب به معنی کشیدن است . سخت کشنده . کشنده . (یادداشت مؤلف ). گیرا. جلب کننده . آنچه یاآنکه سخت توجه مردم را بخود جلب کند.
جذابلغتنامه دهخداجذاب . [ ج ِ ] (ع اِ) پیه خرمابن یا پیه سخت از آن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شحم خرما یا سخت از آن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). جَذَب . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). و فی الحدیث : «کان [ اَی محمد ]یحب الجذب .» (از اقرب الموارد). واحد آن جَذابَه . (منتهی الارب