جرغلغتنامه دهخداجرغ . [ ] (اِخ ) نام نهری است بنزدیک بخارا که از شهر می آمد و بجرغ می رسید و آن را سیراب میکرد و افزونی آن به نهر شهر برمیگشت . (از احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ص 110).
جرغ جرغلغتنامه دهخداجرغ جرغ . [ ج ِ ج ِ ] (اِ صوت ) آواز شکستن انگشتان که برای رفع ماندگی ، انگشت کنند و مانند آن . (یادداشت مؤلف ). جِرِغ جِرِغ . رجوع بکلمه مزبور شود.
جرغ جرغلغتنامه دهخداجرغ جرغ . [ ج ِ رِ ج ِرِ ] (اِ صوت ) جِرِغ جِرِغ ؛ آواز شکستن انگشتان و مانند آن . (یادداشت مؤلف ). رجوع بکلمه ٔ مزبور شود.
جرغ جرغلغتنامه دهخداجرغ جرغ . [ ج ِ ج ِ ] (اِ صوت ) آواز شکستن انگشتان که برای رفع ماندگی ، انگشت کنند و مانند آن . (یادداشت مؤلف ). جِرِغ جِرِغ . رجوع بکلمه مزبور شود.
جرغ جرغلغتنامه دهخداجرغ جرغ . [ ج ِ رِ ج ِرِ ] (اِ صوت ) جِرِغ جِرِغ ؛ آواز شکستن انگشتان و مانند آن . (یادداشت مؤلف ). رجوع بکلمه ٔ مزبور شود.
جرغاتولغتنامه دهخداجرغاتو. [ ج َ ] (اِ) بمعنی جرعه ریز است و آن جامی باشد که با آن دارو و امثال آن در گلوی اطفال ریزند. (برهان ) (از آنندراج ). چکه ریز. قطره چکان . (یادداشت مؤلف ). جرغتو. (برهان ). و رجوع به جرعه ریز و جرغتو شود.
جرغتولغتنامه دهخداجرغتو.[ ج َ غ َ ] (اِ) به معنی جرغاتو است . به عربی بلبله گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جرعه ریز. (از برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). جُرعَتو. (برهان ) (آنندراج ). و رجوع بجرغاتو و جرعه ریز شود.
جرغدلغتنامه دهخداجرغد. [ ج َ غ َ ] (اِ) جگرآگند. یعنی روده ٔ گوسفند که آن را از گوشت و مصالح آگنده باشند. (ناظم الاطباء). || چراغ . || چراغدان . جَرْغَنْد. (ناظم الاطباء). رجوع به جرغند شود.
جرغ جرغلغتنامه دهخداجرغ جرغ . [ ج ِ ج ِ ] (اِ صوت ) آواز شکستن انگشتان که برای رفع ماندگی ، انگشت کنند و مانند آن . (یادداشت مؤلف ). جِرِغ جِرِغ . رجوع بکلمه مزبور شود.
جرغ جرغلغتنامه دهخداجرغ جرغ . [ ج ِ رِ ج ِرِ ] (اِ صوت ) جِرِغ جِرِغ ؛ آواز شکستن انگشتان و مانند آن . (یادداشت مؤلف ). رجوع بکلمه ٔ مزبور شود.
جرغاتولغتنامه دهخداجرغاتو. [ ج َ ] (اِ) بمعنی جرعه ریز است و آن جامی باشد که با آن دارو و امثال آن در گلوی اطفال ریزند. (برهان ) (از آنندراج ). چکه ریز. قطره چکان . (یادداشت مؤلف ). جرغتو. (برهان ). و رجوع به جرعه ریز و جرغتو شود.
جرغتولغتنامه دهخداجرغتو.[ ج َ غ َ ] (اِ) به معنی جرغاتو است . به عربی بلبله گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جرعه ریز. (از برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). جُرعَتو. (برهان ) (آنندراج ). و رجوع بجرغاتو و جرعه ریز شود.
جرغدلغتنامه دهخداجرغد. [ ج َ غ َ ] (اِ) جگرآگند. یعنی روده ٔ گوسفند که آن را از گوشت و مصالح آگنده باشند. (ناظم الاطباء). || چراغ . || چراغدان . جَرْغَنْد. (ناظم الاطباء). رجوع به جرغند شود.
جرغ جرغلغتنامه دهخداجرغ جرغ . [ ج ِ ج ِ ] (اِ صوت ) آواز شکستن انگشتان که برای رفع ماندگی ، انگشت کنند و مانند آن . (یادداشت مؤلف ). جِرِغ جِرِغ . رجوع بکلمه مزبور شود.
جرغ جرغلغتنامه دهخداجرغ جرغ . [ ج ِ رِ ج ِرِ ] (اِ صوت ) جِرِغ جِرِغ ؛ آواز شکستن انگشتان و مانند آن . (یادداشت مؤلف ). رجوع بکلمه ٔ مزبور شود.