جرمانیالغتنامه دهخداجرمانیا. [ ج ِ ] (اِخ ) معرب ژرمنی . قوم ژرمن : فحمل انطونیوس بدنه (لوقیوس ) الی رومیة فدفنه هناک و هم بغزو اهل جرمانیا. (عیون الانباء ج 1 ص 74). رجوع به ژرمانی و آلمان شود.
جرمانالغتنامه دهخداجرمانا.[ ج َ ] (اِخ ) از نواحی غوطه ٔ دمشق است : فالقصر فالمرج فالمیدان فالشرف الَاعلی فسطرا فجرمانا فقلبین .ابن منیر (از معجم البلدان ).
زرمانیلغتنامه دهخدازرمانی . [ زَ ] (اِخ ) محمدبن موسی الزّرمانی ، مکنی به ابوبکر که از محمدالمسیح الکیشی روایت دارد و محمدبن محمد ابن حمویه الکرجی الصغدی از او روایت کرده است . (از معجم البلدان ). رجوع به ماده ٔ قبل و زرمان شود.
زرمانیلغتنامه دهخدازرمانی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب است به زرمان که از قرای سمرقند می باشد... (از انساب سمعانی ). رجوع به زرمان و ماده ٔ بعد شود.
جرمانیلغتنامه دهخداجرمانی . [ ج ِ نی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب بجرم ؛ وزن و جسم و ثقل : انما اشرک آباؤنا الجسمانیون من قبل و کنا ذرّیّة من بعدهم جرمانیین . (رسائل اخوان الصفا).
زیرمیانهلغتنامه دهخدازیرمیانه . [ رِ / رْ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) کنایه از ناتوان و زبون . مرادف زیر از میانه . (آنندراج ). کمتر از حد وسط. پست . ناچیز : نامزد غمی ز دهر ای دل خون گرفته هان زیرمیانه
جرمانیانلغتنامه دهخداجرمانیان . [ ج ُ ] (اِخ ) مردم جرما که طایفه ای از مغول هستند و به اطراف کرمان سکونت داشتند. رجوع به تاریخ گزیده ص 647، 648، 649 و 675 و کلم
قومودسلغتنامه دهخداقومودس . [ دِ ] (اِخ ) فرزند انطونینوس ملک روم . انطونینوس قومودس را که کودک خردسالی بود بجای خود نشاند و خود بجنگ مردم جرمانیا رفت . جالینوس در این زمان میزیست . رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 74 شود.
جرمانیانلغتنامه دهخداجرمانیان . [ ج ُ ] (اِخ ) مردم جرما که طایفه ای از مغول هستند و به اطراف کرمان سکونت داشتند. رجوع به تاریخ گزیده ص 647، 648، 649 و 675 و کلم