ذوب جزءبهجزءfractional meltingواژههای مصوب فرهنگستانذوبی که در آن مایع تولیدشده به محض تشکیل از سامانه خارج میشود و درنتیجه امکان واکنش آن با بازماندۀ بلورین از بین میرود
ازکندلغتنامه دهخداازکند. [ اُ ک َ ] (اِخ ) رجوع به اوزکند و فهرست نزهة القلوب جزء 3 (ازکند) شود. ازگند.
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن یونس طبیب یهودی . از شکاکین است . (ضحی الاسلام جزء 3 ص 348).
ازکایرونلغتنامه دهخداازکایرون . [ ] (اِخ ) یکی از توابع بادغیس خراسان قدیم . (نزهة القلوب جزء 3 ص 153). ازکرسا. رجوع به انکرسا شود.
حافظ سعیدلغتنامه دهخداحافظ سعید. [ ف ِ س َ ] (اِخ ) غلام مأمون . رجوع به حبیب السیر ج 2 جزء 3 ص 95 شود.
جزءلغتنامه دهخداجزء. [ ج َزْءْ ] (اِخ ) ابن انس سلمی . ابن ابی عاصم او را ذکر کرده است . وی از روات بود و از طریق نائل بن مطرف ... روایت دارد. رجوع به الاصابة فی تمییزالصحابة و تاج العروس شود.
جزءلغتنامه دهخداجزء. [ ج َزْءْ ] (اِخ ) ابن کعب بن ابی بکربن کلاب . فرزند وی قیس پدر قبیله ای است . (از تاج العروس ).
جزءلغتنامه دهخداجزء. [ ج ُزْءْ ] (اِخ ) ابن الجدرجان بن مالک یمانی . وی از اصحاب و روات بود. و ابن منده از طریق هاشم بن محمد از وی روایت کند. رجوع به الاصابة فی تمییزالصحابة شود.
مجزءلغتنامه دهخدامجزء. [ م َ زَءْ / م َ زَءْ ] (ع مص ) (از «ج زء») بی نیاز کردن کسی را از کسی یا چیزی و بسنده شدن و نایب مناب او گردیدن . مجزاءة [ م ُ زَ ءَ / م َ زَ ءَ ] . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)؛ اجزأت عنک مجزء
جزءلغتنامه دهخداجزء. [ ج َزْءْ ] (اِخ ) ابن انس سلمی . ابن ابی عاصم او را ذکر کرده است . وی از روات بود و از طریق نائل بن مطرف ... روایت دارد. رجوع به الاصابة فی تمییزالصحابة و تاج العروس شود.
جزءلغتنامه دهخداجزء. [ ج َزْءْ ] (اِخ ) ابن کعب بن ابی بکربن کلاب . فرزند وی قیس پدر قبیله ای است . (از تاج العروس ).