ذوب جزءبهجزءfractional meltingواژههای مصوب فرهنگستانذوبی که در آن مایع تولیدشده به محض تشکیل از سامانه خارج میشود و درنتیجه امکان واکنش آن با بازماندۀ بلورین از بین میرود
جزئیلغتنامه دهخداجزئی . [ ج ُ ] (ص نسبی ) منسوب به جزء. آنچه به جزء ربط و نسبت دارد. در اصطلاح مقابل کلی ، یعنی فردی از افراد کلی است و چنین تعریف شده است : جزئی تمام حقیقت کلی است به انضمام امر دیگر، مانند یک فرد انسان نسبت به نوع وی که علاوه بر دارا بودن تمام حقیقت انسان عوارض و مشخصات فردی
جزئیدیکشنری فارسی به انگلیسیcircumstantial, giblet, incidental, inconsequential, inconsiderable, minute, nominal, partial, scruple, small, token, trifling, trivial, unimportant, detail
جزئیلغتنامه دهخداجزئی . [ ج ُ ] (ص نسبی ) منسوب به جزء. آنچه به جزء ربط و نسبت دارد. در اصطلاح مقابل کلی ، یعنی فردی از افراد کلی است و چنین تعریف شده است : جزئی تمام حقیقت کلی است به انضمام امر دیگر، مانند یک فرد انسان نسبت به نوع وی که علاوه بر دارا بودن تمام حقیقت انسان عوارض و مشخصات فردی
تباین جزئیلغتنامه دهخداتباین جزئی . [ ت َ ی ُ ن ِ ج ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) هرگاه نسبت بین دو مفهوم کلی چنان باشد که مفهوم یکی بر بعض مصادیق مفهوم دیگر صدق کند، آن نسبت را تباین جزئی نامند مانند حیوان و ابیض که بین این دو مفهوم عموم من وجه است و مرجع آن به دو قضیه ٔ سالبه ٔ جزئیه
دادهبرداری جزئیsample data acquisitionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دادهبرداری، ازطریق نمونهبرداری احتمالاتی یا غیراحتمالاتی، که در آن فقط بخشی از واحد نمونه در یک جامعۀ آماری بررسی میشود
بدافزایی جزئیpartial recruitment,incomplete recruitmentواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بدافزایی بین بدافزایی کامل و نبود بدافزایی