جساسلغتنامه دهخداجساس . [ ج َس ْ سا ] (اِخ ) ابن قطیب . شاعر است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از اعلام است . (ناظم الاطباء). از اسماء عرب است . (از اقرب الموارد).
جساسلغتنامه دهخداجساس . [ ج َس ْ سا ] (اِخ ) ابن مُرّة. قاتل کُلَیْب بن وائل است . (از منتهی الارب ). نسب وی بتفصیل تر در اعلام زرکلی چنین آمده است : جساس بن مرةبن ذهل بن شیبان ، ازطایفه ٔ بنی بکربن وائل بود. وی از امیران و شجاعان وشاعران عرب دوره ٔ جاهلی بود و شعر کم داشت و همو بود که کلیب و
جساسلغتنامه دهخداجساس . [ ج َس سا ] (ع ص ) بسیار تجسس کننده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسیار تفحص کننده . (از اقرب الموارد). بسیار پژوهنده . کنجکاو. (یادداشت مؤلف ). || شیر چنگل زننده در شکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شیر چنگل زده در شکار. (ناظم الاطباء). شیر که چنگال در ش
جساسلغتنامه دهخداجساس . [ ج ِ ] (اِخ ) نام مردی که پدرش نُشْبةبن ربیع است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). از اسماء عرب است . (از اقرب الموارد).
جشاشلغتنامه دهخداجشاش . [ ج َش ْ شا ] (ع ص )صیغه ٔ مبالغه است از مصدر جَش ّ. بسیار کوبنده و شکننده . || بسیار زننده با عصا. (اقرب الموارد). || آردکننده ٔ گندم . (منتهی الارب ). || پاک کننده ٔ جا و مکان . || پاک کننده ٔ چاه . مقنی . چاه کن . || گرینده . اشک بارنده . || اجتماع کننده . (از اقرب
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی رازی حنفی . مکنی به ابوبکر و معروف به جصاص او راست : شرح اسماء الحسنی . رجوع به کشف الظنون چ استانبول ج 1 ص 382 و ج 2 ص <span class="hl" dir="
ابوکنانهلغتنامه دهخداابوکنانه . [ اَ ک َ ن َ ] (اِخ ) قرشی . محدث است . او از ابوموسی و از او زیاد جصاص و ابوایاس روایت کرده اند.
حسینلغتنامه دهخداحسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن الجصاص .رجوع به جصاص در همین لغت نامه و الجماهر ص 72 شود.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی جصاص رازی حنفی . مکنی به ابوبکر. متوفی به سال 370 هَ . ق . او راست : اختصار اختلاف العلماء طحاوی . شرح الجامع الصغیر محمدبن حسن شیبانی . شرح مختصر طحاوی در فروع حنیفة. شرح ادب القاضی خصاف . شرح الجامع الکبیر مح