جلودارلغتنامه دهخداجلودار. [ ج ِ ل َ ] (نف مرکب ) نوکری که عنان اسب و غیره را گرفته مقدم آن میرود. || کسی که چندین اسب و قاطر بارکش دارد و بکرایه میدهد و چاروادارها زیر دست دارد. (فرهنگ نظام ). رجوع به جلو شود.
غزال نازکشاخGazella lelptocerosواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ گاویان و راستۀ زوجسُمسانان که بالای بدنش قهوهای جلادار با نوارهای کمرنگی بر روی صورت و پهلوها و زیر بدن آن سفید است و هر دو جنس آن شاخهای نازک دارند
ناپرداختهلغتنامه دهخداناپرداخته . [ پ َ ت َ/ ت ِ ] (ن مف مرکب ) ادانشده . تأدیه نشده . کارسازی نشده . || تمام نشده . ناقص . نابساخته . که ساخته و پرداخته نشده . نامرتب . غیرمهیا. آماده نشده . || صیقل نخورده . که جلادار و صاف و شفاف نیست .
شفاففرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی فاف، زلال، شیشهای، بلوری، روشن، سفید براق، صیقلی، مثل آینه، اطلسی، متالیک، جلادار، منعکسکنندۀ نور، روشن نازک، حریری متلألی، وهاج، متبلور، مصفا واضح، نت
نادیده گردلغتنامه دهخدانادیده گرد. [ دی دَ / دِ گ َ ] (ص مرکب ) چیزی که پاک و پاکیزه نگاهداشته شده باشد. (ناظم الاطباء). که گرد بر آن ننشسته است . که شفاف و نو است . نو. شفاف . براق . جلادار. بکار نیفتاده : بفرمود کارند خوانهای خورده