جلوزلغتنامه دهخداجلوز. [ ج َ ] (اِ) فندق باشد و آن چیزی است مغزدار و معروف که خورند و بعضی گویند چلغوزه است . (برهان ). || بادام کوهی . (برهان ) (ناظم الاطباء). معرب آن جِلَّوز. (حاشیه ٔ برهان چ معین از تفسیر اللغات ).
جلوزلغتنامه دهخداجلوز. [ ج ِل ْ ل َ ] (معرب ، اِ) چلغوزه . (منتهی الارب ). بندق . (اقرب الموارد). فندق . (ناظم الاطباء). || (ص ) مرد فربه دلاور. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
جلوسلغتنامه دهخداجلوس . [ ج ُ ] (ع مص ) نشستن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).و این اعم است از قعود. گاهی هر دو بمعنی کون و حصول استعمال شوند و در این صورت یک معنی بیش ندارند.- جلوس کردن ؛ بتخت پادشاهی نشستن و بر وساده ٔ حکمرانی قرار گرفتن . (ناظم الاطباء).
جلویزلغتنامه دهخداجلویز. [ ج ِ ] (اِ) بمعنی کمند باشد که بعربی مقود خوانند. || (ص ) بمعنی مفسد و غماز هم آمده است . (برهان ) : روا نبود زندان و بندوبست تنم اگر نه زلفک مشکین او بدی جلویز.(حاشیه ٔ برهان چ معین از لغت فرس 173)
شرفای فلالیلغتنامه دهخداشرفای فلالی . [ ش ُ رَ ی ِ ف َل ْ لا ] (اِخ )یکی از دو طبقه ٔ «شرفای مراکش » که از 1075 - 1311 هَ . ق . در مراکش سلطنت کرده اند. اسامی افراد آن از این قرار است : رشیدبن شریف بن علی (جلوس <span class="hl" dir=
شرفای حسنیلغتنامه دهخداشرفای حسنی . [ ش ُ رَ ی ِ ح َ س َ ] (اِخ ) یکی ازدو طبقه ٔ «شرفای مراکش » که از 951 هَ . ق . تا 1069 هَ . ق . در مراکش سلطنت کرده اند. اسامی افراد آن از این قرار است : محمد اول ، شیخ (جلوس <span class="hl" di
جلوسلغتنامه دهخداجلوس . [ ج ُ ] (ع مص ) نشستن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).و این اعم است از قعود. گاهی هر دو بمعنی کون و حصول استعمال شوند و در این صورت یک معنی بیش ندارند.- جلوس کردن ؛ بتخت پادشاهی نشستن و بر وساده ٔ حکمرانی قرار گرفتن . (ناظم الاطباء).
ینجلوسلغتنامه دهخداینجلوس . [ ی َ ج َ ] (اِخ ) نام کوهی است که اقامتگاه اصحاب کهف بوده . (از معجم البلدان ).
جلوسلغتنامه دهخداجلوس . [ ج ُ ] (ع مص ) نشستن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).و این اعم است از قعود. گاهی هر دو بمعنی کون و حصول استعمال شوند و در این صورت یک معنی بیش ندارند.- جلوس کردن ؛ بتخت پادشاهی نشستن و بر وساده ٔ حکمرانی قرار گرفتن . (ناظم الاطباء).
غرفة الجلوسدیکشنری عربی به فارسیاتاق نشيمن , سالن نشيمن , لميدن , لم دادن , محل استراحت ولم دادن , اطاق استراحت , سالن استراحت , صندلي راحتي , تن اسايي , وقت گذراني به بطالت