جلوگیردیکشنری فارسی به انگلیسیathwart, balk, bar, blocker, check, constraint, exclusive, fence, hindrance, preventive, impediment, inhibition, inhibitory, obstacle
جلوگیردیکشنری فارسی به انگلیسیathwart, balk, bar, blocker, check, constraint, exclusive, fence, hindrance, preventive, impediment, inhibition, inhibitory, obstacle
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
خاک جلوگیرلغتنامه دهخداخاک جلوگیر. [ ک ِ ج ِ ل َ / لُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زمینی که از آنجا دل برآمدن نخواهد. (آنندراج ) : چون برق فتادیم بخاشاک تعلق زین خاک جلوگیر بیک گام گذشتیم .صائب (از آنندراج ).<
جلوگیردیکشنری فارسی به انگلیسیathwart, balk, bar, blocker, check, constraint, exclusive, fence, hindrance, preventive, impediment, inhibition, inhibitory, obstacle