جمعکنcollector, current collectorواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای در برخی از وسایل نقلیة برقی برای دریافت و هدایت جریان الکتریکی
آشغال جمع کنفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که انواع آشغال از قبیل خردهریزههای چوب و لته و کاغذ و مانند آن جمع میکند و میفروشد.۲. کسی که مٲمور جمع کردن آشغالها است.
روزنة جمعکنندهconstricting orificeواژههای مصوب فرهنگستانحفرهای در افشانک جمعکنندة مشعل قوسیِ پلاسمایی یا طپانچة افشانشیِ پلاسمایی که قوس پلاسمایی از درون آن عبور میکند
افشانک جمعکنندهconstricting nozzleواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای در خروجی مشعل قوسیِ پلاسمایی یا طپانچة افشانشیِ پلاسمایی که روزنة جمعکننده در آن قرار دارد