جميلدیکشنری عربی به فارسیزيبا , قشنگ , خوشگل , عالي , تاحدي , شکيل , خوش نما , خوب , بطور دلپذير , قشنگ کردن , اراستن , صحنه اي , نمايشي , مجسم کننده , خوش منظر
جمللغتنامه دهخداجمل . [ ج َ ] (ع مص ) گرد آوردن . || گداختن پیه را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) شتر نر. (منتهی الارب ). رجوع به جَمَل شود.
جمیللغتنامه دهخداجمیل . [ ج َ ] (اِخ ) لقب اردشیربن اردشیر.(حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 231). رجوع به اردشیر شود.
جمللغتنامه دهخداجمل . [ ج َ م َ ] (اِخ ) (جنگ ...) جنگی است که در ماه جمادی الاخری سال سی وشش هجری میان عایشه و اتباع وی باامیرالمؤمنین علی علیه السلام اتفاق افتاد و چون عایشه بر شتری بنام عسکر سوار بود این وقعه بنام وقعه ٔ جمل خوانده شد. خلاصه ٔ آن اینکه طلحه و زبیر نخست در مدینه با امیرال
جمللغتنامه دهخداجمل . [ ج َ م َ ] (اِخ ) ابراهیم بن زین الدین نخجوانی دمشقی . از دانشمندان قرن یازدهم هجری است . وی در فقه و طب و علوم دیگر مهارت داشته و ریاست جمهور اطباء و نیابت محکمه ٔ دمشق به وی رسیده است . میان او و قاضی محمدبن حسین بن عین الملک مشهور به قاق منافسات و معارضاتی بوده است
جمیللغتنامه دهخداجمیل . [ ج َ ] (اِخ ) لقب اردشیربن اردشیر.(حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 231). رجوع به اردشیر شود.
جمیللغتنامه دهخداجمیل . [ ج َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن معمر. از مشاهیر شاعران عرب است که بسال 83 هَ . ق . درگذشت . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 158).
جمیللغتنامه دهخداجمیل . [ ج َ ] (ع اِ) ابوجمیل ، کنیه ٔ تره و سبزی است . (منتهی الارب ). کنایه از سبزی است زیرا که موجب زینت و آرایش خوراک و سفره است . (از اقرب الموارد).
جمیللغتنامه دهخداجمیل . [ ج َ ] (ع اِ) پیه گداخته . ج ، جملاء. (منتهی الارب ). || (ص ) خوب صورت نیکوسیرت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). زیبا. نیکوروی .
جمیللغتنامه دهخداجمیل . [ ج ُ م َ ](ع اِ) نام پرنده ایست . (اقرب الموارد). بلبل . (منتهی الارب ). ج ، جِمْلان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).