جندرلغتنامه دهخداجندر. [ ج َ دَ ] (اِ) اسباب و رخوت پوشیدنی و غیره باشد، چه جندر خانه خانه ایست که در آن اسباب پوشیدنی و غیرپوشیدنی گذارند. (برهان ) (آنندراج ).
جندرلغتنامه دهخداجندر. [ ج ِ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیجویجین بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 9هزارگزی باختر اردبیل و 9هزارگزی شوسه ٔ مشکین شهر - اردبیل . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن <span cl
زیندرلغتنامه دهخدازیندر. [ دِ ] (اِخ ) شهری در نیجریه و یکی از مراکز تجارت است و 16000 تن سکنه دارد. (از لاروس ).
گزندرلغتنامه دهخداگزندر. [ گ َ زَ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان براکوه بخش جغتای شهرستان سبزوار، واقع در 24 هزارگزی جنوب خاوری درمیان و 14 هزارگزی شمال طبس . هوای آن معتدل و دارای 279 تن سکنه
جندرلغتنامه دهخداجندر. [ ج َ دَ ] (اِ) اسباب و رخوت پوشیدنی و غیره باشد، چه جندر خانه خانه ایست که در آن اسباب پوشیدنی و غیرپوشیدنی گذارند. (برهان ) (آنندراج ).
جندرلغتنامه دهخداجندر. [ ج ِ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیجویجین بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 9هزارگزی باختر اردبیل و 9هزارگزی شوسه ٔ مشکین شهر - اردبیل . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن <span cl
جندرلغتنامه دهخداجندر. [ ج َ دَ ] (اِ) اسباب و رخوت پوشیدنی و غیره باشد، چه جندر خانه خانه ایست که در آن اسباب پوشیدنی و غیرپوشیدنی گذارند. (برهان ) (آنندراج ).
جندرلغتنامه دهخداجندر. [ ج ِ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیجویجین بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 9هزارگزی باختر اردبیل و 9هزارگزی شوسه ٔ مشکین شهر - اردبیل . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن <span cl
مجندرلغتنامه دهخدامجندر. [ م ُ ج َ دَ ] (ع ص ) روشن کرده . تازه کرده (خط کهن و نامه و نگار نیم سترده ٔ جامه ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به جندرة شود.