جنکلوکلغتنامه دهخداجنکلوک . [ ج َ ک َ ] (ص ) رنجوری را گویند که ایام نقاهت او باشد و بوقت برخاستن دست بر زانو یا بر دیوار گیرد. رجوع به جنکوک شود. || کسی را گویند که دست و پای او کجواج باشد. چنکلوک . (برهان ).
جنقولکلغتنامه دهخداجنقولک . [ ج َ ل َ ] (اِ) در تداول ، هیاهوی و سخنان مسخره آمیز. رجوع به جنغولک باز و جنغولک بازی شود.
جنکوکلغتنامه دهخداجنکوک . [ ج َ ] (ص ) کسی را گویند که از بیماری برخاسته باشد و قوت رفتار نداشته باشد. (برهان ). رجوع به جنکلوک شود.