جنگزدهwar stricken, war tornواژههای مصوب فرهنگستانویژگی شهر یا کشوری که براثر جنگ تخریب شده یا آسیبهای جدی دیده باشد
زنگ زدهلغتنامه دهخدازنگ زده . [ زَ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زنگ گرفته . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زنگارگرفته . اکسیده . بااکسیژن ترکیب شده . (فرهنگ فارسی معین ) : عمر پرمایه به خواب و خور، بر باد مده سوزن زنگ زده خیره چه خری به
شخص فراریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ری، پناهجو، آواره، جنگزده، سرگردان، پناهنده آوارگان فلسطینی ازوطن دورافتاده، خارجی
آوارهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ربهدر، جنگزده، غریب، گمشده، سردرگم، بینامونشان، آسمانجل، آلاخونوالاخون، آلاخون، بیسروسامان، بیخانمان، بیوطن، مستأصل، خارجی [حالت اسمی ◄ پناهنده، کوچکننده 268]
کوچکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ده، مهاجر، آواره، سرگردان، پناهنده، جنگزده ولگرد، شخصتنبل اجنبی، بیگانه، خارجی فراری، آدم گریزپای گدا، آدم فقیر ایل، عشایر، اهالی بومی ایلیاتی، کوچنشین، چادرنشین کولی قرشمال، غربالبند (غربیلبند) منقول