مفصل زینیsaddle jointواژههای مصوب فرهنگستاننوعـی مفصل زلالهای که شبیه به زین است و امکان حرکت در جهات مختلف را امکانپذیر میسازد، مانند مفصل پایۀ شست
اجردیکشنری عربی به فارسیپردازه , پردازانه , مزد , دستمزد , اجرت , پاداش , پول , شهريه , اجاره کردن , دستمزد دادن به , اجير کردن , کار مزد , دسترنج , حمل کردن , جنگ بر پا کردن , اجر
کازابلانکالغتنامه دهخداکازابلانکا. [ ب ِ ] (اِخ ) دارالبیضاء. بندر بسیار معتبر کشور مراکش ، واقعدر ساحل اوقیانوس اطلس . عده ٔ سکنه ٔ آن 460000 تن است . شهری جدید و مرکز عمده ٔ بازرگانی مراکش میباشد. در ژانویه ٔ سال 1943 بین «روزولت
بنه پالغتنامه دهخدابنه پا. [ ب ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) فرد یا افرادی از قشون که در اردوگاه برای حفظ بنه مانند. حارس بنه . حافظ بنه مانند بنه در جنگ . پاینده ٔ بنه .- امثال : وقت مواجب سرهنگ است ، وقت جنگ بنه پا
پا و پرلغتنامه دهخداپا و پر. [ وُپ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) قدرت و توانائی و تاب وطاقت . (برهان ). قدرت مقاومت و استقامت : تو دادی مرا زور و آئین و فرسپاه و دل و اختر و پا و پر. فردوسی .نه اسب و سلیح و نه پا و نه پرنه گنج و نه
دیوار چینواژهنامه آزاددیوار چین طولانی ترین و بزرگترین سازه مهندسی تدافعی نظامی از لحاظ زمان ساخت در جهان است. این دیوار در نقشه جغرافیایی چین ۷۰۰۰ کیلومتر امتداد یافته است. این اثر در سال ۱۹۸۷ در فهرست میراث جهانی ثبت شد. تاریخ ساخت دیوار چین به قرن پنجم تا هشتم قبل از میلاد باز می گردد. حکومت وقت چین برای جلوگیری از ح
جنگلغتنامه دهخداجنگ . [ ج ُ ] (اِ) شتری که هنوز او را بزیر بار نکشیده باشند. || کشتی و جهاز بزرگ . (برهان ). سفینه . (فرهنگ فارسی معین ). چُنگ . || بیاض بزرگ (برهان ). دفتری که در آن اشعار و مطالب دیگر نویسند. سفینه . (فرهنگ فارسی معین ). کتابی که در آن برخی اشعار شعرای مختلف بی نظم و ترتیب
جنگلغتنامه دهخداجنگ . [ج ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان چولائی خانه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان مشهد واقع در 2هزاروپانصدگزی باختر مالرو عمومی مشهد به کلات . موقع جغرافیایی آن دره و هوای آن سردسیری . سکنه ٔ آن 53 تن . شغل اهالی زراعت و ما
جنگفرهنگ فارسی عمید۱. زدوخورد و کشتار میان چند تن یا میان سپاهیان دو کشور؛ نبرد؛ پیکار؛ رزم؛ کارزار؛ آورد.۲. [مجاز] کشمکش میان رقیبان برای دستیابی به اهداف مورد نظر خود.۳. (بن مضارعِ جنگیدن) =جنگیدن⟨ جنگ چته: جنگ پارتیزانی.⟨ جنگ زرگری: [مجاز] جنگ دروغی و ساختگی میان دو تن برای فریب د
جنگفرهنگ فارسی عمید۱. برنامۀ رادیویی یا تلویزیونی شامل قطعههای متعدد موسیقی، آواز، نمایش، و امثال آن.۲. دفتر یا کتابی که در آن اشعار و مطالب گوناگون نوشته شده باشد.
جنگلغتنامه دهخداجنگ . [ ج َ ] (اِ) جدال و قتال . (برهان ). کارزار. ستیزه . نبرد. (ناظم الاطباء). ناورد. پیکار. غزوه . حرب . رزم . هیجاء، و با لفظ کردن و آوردن و پیوستن و افتادن و داشتن مستعمل میشود. (آنندراج از بهارعجم ) : ولیکن چو در جنگ خواری بودگه آشتی بردب
پیروزجنگلغتنامه دهخداپیروزجنگ . [ ج َ ] (ص مرکب ) در نبردها فیروز. فاتح در حرب . مظفر در رزم . که از جنگ پیروز برآید : عنانتاب شد شاه پیروزجنگ میان بسته بر کین بدخواه تنگ . نظامی .همانا کزان بود پیروزجنگ که پیروزه را فرق کردی ز سنگ
پیش جنگلغتنامه دهخداپیش جنگ . [ ج َ ] (ص مرکب ) آنکه پیش از دیگران با حریف جنگ کند و منتظر امداد و اعانت نباشد. (آنندراج ). آنکه در جنگ پیشی کند. آنکه در رزم پیشی گیرد و تقدم جوید. سابق در حرب بر دیگران : نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ گرفتش یکی سنگ و شد پیش جنگ .
تازه جنگلغتنامه دهخداتازه جنگ . [ زَ / زِ ج َ ] (ص مرکب ) آنکه بتازگی در جنگ درآمده است . جنگ ندیده . جنگ ناآزموده : ای خدا شد بر جوانم کار تنگ دشمنان خونخوار واکبر تازه جنگ .(از شبیه شهادت علی اکبر).
خانه جنگلغتنامه دهخداخانه جنگ . [ ن َ / ن ِ ج َ] (ص مرکب ) کسی که برای هر چیز جزئی و بیقدری با مردم پرخاش کند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : میکندفتنه ها عیان آن شوخ خانه جنگ است چون کمان آن شوخ . آرزو (از آنندر
جنگلغتنامه دهخداجنگ . [ ج ُ ] (اِ) شتری که هنوز او را بزیر بار نکشیده باشند. || کشتی و جهاز بزرگ . (برهان ). سفینه . (فرهنگ فارسی معین ). چُنگ . || بیاض بزرگ (برهان ). دفتری که در آن اشعار و مطالب دیگر نویسند. سفینه . (فرهنگ فارسی معین ). کتابی که در آن برخی اشعار شعرای مختلف بی نظم و ترتیب