جهانگشالغتنامه دهخداجهانگشا.[ ج َ گ ُ ] (نف مرکب ) جهان گشاینده . تسخیرکننده ٔ عالم . جهان گیر. کشورگیر. فاتح و مسخِّر جهان : میر بزرگ نامی گُرد گران سپاهی شیر ملک شکاری شاه جهانگشایی .فرخی .
جهانگشایلغتنامه دهخداجهانگشای . [ ج َ گ ُ ](نف مرکب ) گشاینده و تسخیرکننده ٔ جهان : حکم تو دیوبند و جهانت جهانگشای اقبال بر در تو در آسمانگشای . خاقانی .شاه جهانگشای را از شب و روز آن جهان باد هزار سال عمر اینْت دعای راستین .<p
جهانگشاییلغتنامه دهخداجهانگشایی . [ ج َ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل جهانگشا. مسخر کردن جهان . جهانگیری : ای در نظر تو جانفزایی در سکه ٔ تو جهانگشایی .نظامی .
جهانشاهلغتنامه دهخداجهانشاه . [ ج َ ] (اِخ ) مظفرالدین (839-872 هَ . ق .). سومین پادشاه قره قویونلو است و پس از شاهرخ (850 هَ . ق .)از اطاعت تیموریان سرپیچی کرد و بعراق عجم حمله بردو مردم اصفهان
جهانگشایلغتنامه دهخداجهانگشای . [ ج َ گ ُ ](نف مرکب ) گشاینده و تسخیرکننده ٔ جهان : حکم تو دیوبند و جهانت جهانگشای اقبال بر در تو در آسمانگشای . خاقانی .شاه جهانگشای را از شب و روز آن جهان باد هزار سال عمر اینْت دعای راستین .<p
جهانگشاییلغتنامه دهخداجهانگشایی . [ ج َ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل جهانگشا. مسخر کردن جهان . جهانگیری : ای در نظر تو جانفزایی در سکه ٔ تو جهانگشایی .نظامی .
ساقونلغتنامه دهخداساقون . (اِخ ) یکی از امرای اُیغور که بسال 605 هَ . ق . پس از جلوس منکوقاآن ضد وی مواضعت کردند. نام وی در یک نسخه ٔ خطی معتبر از جهانگشا ساقوز آمده است . رجوع به تاریخ جهانگشا ج 1 ص <span class="hl" dir="ltr"
عالمگیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. جهانی، عالمی ۲. جهانگیر، فراگیر ۳. اپیدمی ۴. جهانگشا، فاتح، کشورگشا، کشورگیر
جهانگشایلغتنامه دهخداجهانگشای . [ ج َ گ ُ ](نف مرکب ) گشاینده و تسخیرکننده ٔ جهان : حکم تو دیوبند و جهانت جهانگشای اقبال بر در تو در آسمانگشای . خاقانی .شاه جهانگشای را از شب و روز آن جهان باد هزار سال عمر اینْت دعای راستین .<p
جهانگشاییلغتنامه دهخداجهانگشایی . [ ج َ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل جهانگشا. مسخر کردن جهان . جهانگیری : ای در نظر تو جانفزایی در سکه ٔ تو جهانگشایی .نظامی .