جهیدیلغتنامه دهخداجهیدی . [ ج ُ هََ دا ] (ع اِ) کوشش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نهایت کوشش . (اقرب الموارد).
جعدیلغتنامه دهخداجعدی . [ ج َ ] (اِخ ) (نابغه ٔ ...) قیس بن کعب بن عبداﷲبن عامربن ربیعةبن جعدةبن کعب بن ربیعةبن عامربن صعصعه مکنی به ابولیلی . رجوع به ابولیلی و نیز رجوع به نابغه ٔ جعدی در همین لغت نامه شود.
جعدیلغتنامه دهخداجعدی . [ ج َ ] (اِخ ) ابن الندیم کتاب الوقف و الابتداء فی القرآن را به وی نسبت داده است . (الفهرست ص 54).
جعدیلغتنامه دهخداجعدی . [ ج َ ] (اِخ ) لقب مروان بن محمد خلیفه ٔ اموی است . لقب دیگروی حمار است : وی را جعدی به این جهت گفتند که پیرو طریقه ٔ جعدبن درهم بود. (ابن الاثیر از غزالی نامه ).
جعدیلغتنامه دهخداجعدی . [ ج َ ] (حامص ) تجعد. مجعد بودن . پیچیدگی و چین و شکنج در موی . گره در گره بودن موی . مرغولی : اندر باطل کردن جعدی موی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).