جوآبلغتنامه دهخداجوآب . [ ج َ /جُو ] (اِ مرکب ) (از: جو + آب ) آبی که جو در آن جوشانیده به بیماران دهند، و آنرا آش جو نیز گویند. (غیاث ) (آنندراج ). || ماءالشعیر : حاجت به جوآب است و جوم نیست ولیکن دل هست بنفشه صفت و اشک چو عنا
جوائبلغتنامه دهخداجوائب . [ ج َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ جائبة. خبرهای رسیده از دور. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به جائبة شود.
جوابلغتنامه دهخداجواب . [ ج َ ] (ع اِ) پاسخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، اجوبة، جَوَبات . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هرچه در رد سؤال یا دعاء یا دعوی یا خطاب یا رساله یا اعتراض و امثال اینها باشد جواب گفته میشود زیرا که سخن بوسیله ٔ آن بریده و منقطع میگ
وَلِیْکگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی بر تو ، بر شما ، همچنین ( در پاسخ جواب سلام و درود این واژه بکار برده میشود).
ولیکواژهنامه آزادوَلِیْک:(waleyk) در گویش گنابادی یعنی بر تو ، بر شما ، همچنین (در جواب سلام و درود، این واژه به کار برده میشود.)
ده چندگیلغتنامه دهخداده چندگی . [ دَه ْ چ َ دَ / دِ ] (حامص مرکب )ده برابری . (ناظم الاطباء). || گاه به این لفظ جواب سلام و تهنیت را می گویند. (ناظم الاطباء).
جواب دادنلغتنامه دهخداجواب دادن . [ ج َ دَ ] (مص مرکب ) پاسخ گفتن . جواب گفتن : گر بلندت کسی دهد دشنام به که ساکن دهد جواب سلام . سعدی . || پاسخ نوشتن : هزار نامه پیاپی نوشتمت که جواب اگرچه تلخ دهی در سخن
علیک السلاملغتنامه دهخداعلیک السلام . [ ع َ ل َ کَس ْ س َ ] (ع ، جمله ٔ اسمیه ٔ دعایی ) درود بر تو باد. در جواب سلام گویند : بدو گفت شعبه [ فرستاده ٔ سعد] که ای نیک نام اگر دین پذیری علیک السلام . فردوسی .زهی سعادت من کم تو آمدی به سلام
جوابلغتنامه دهخداجواب . [ ج َ ] (ع اِ) پاسخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، اجوبة، جَوَبات . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هرچه در رد سؤال یا دعاء یا دعوی یا خطاب یا رساله یا اعتراض و امثال اینها باشد جواب گفته میشود زیرا که سخن بوسیله ٔ آن بریده و منقطع میگ
جوابلغتنامه دهخداجواب . [ ج َ بِن ْ ] (ع اِ) حوضهای بزرگ . (آنندراج ). در اصل جوابی بوده ، جمع جابیة. (غیاث اللغات از منتخب ). رجوع به جابیه شود.
جوابلغتنامه دهخداجواب . [ ج َوْ وا ] (ع ص )مبالغه ٔ جائب . (از اقرب الموارد). بسیار رونده : رجل جواب لیل ؛ مردی که همه شب راه رود. (منتهی الارب ).
جوابدیکشنری عربی به فارسیپاسخ دادن , جواب دادن , از عهده برامدن , ضمانت کردن , دفاع کردن (از) , جوابگو شدن , بکار امدن , بکاررفتن , بدرد خوردن , مطابق بودن (با) , جواب احتياج را دادن () جواب , پاسخ , دفاع
جوابفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ سؤال] پاسخ.۲. آنچه در مقابل خطاب، دعا، اعتراض، آزمون، معادلۀ ریاضی، یا نامه گفته و نوشته میشود.۳. (اسم مصدر) [مجاز] جبران.۴. (ادبی) استقبال.⟨ جواب دادن (گفتن): (مصدر لازم) پاسخ گفتن؛ پاسخ دادن.⟨ جواب شافی: پاسخ قاطع.
حروف جوابلغتنامه دهخداحروف جواب .[ ح ُ ف ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در عربی ، نَعَم ْ، بَلی ̍، اِی ، اَجَل ْ است ، و در فارسی ، هان ، ها.
حاضرجوابلغتنامه دهخداحاضرجواب . [ ض ِ ج َ ] (ص مرکب ) آنکه عادةً جواب فی الحال تواند گفتن . آنکه زود پاسخ کندگفته ای را. آنکه بی اندیشه پاسخ سخن ها گوید. نَقِل . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). زنبر. (منتهی الارب ) لُقاعة. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) : ساقیان نا
جوابلغتنامه دهخداجواب . [ ج َ ] (ع اِ) پاسخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، اجوبة، جَوَبات . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هرچه در رد سؤال یا دعاء یا دعوی یا خطاب یا رساله یا اعتراض و امثال اینها باشد جواب گفته میشود زیرا که سخن بوسیله ٔ آن بریده و منقطع میگ
جوابلغتنامه دهخداجواب . [ ج َ بِن ْ ] (ع اِ) حوضهای بزرگ . (آنندراج ). در اصل جوابی بوده ، جمع جابیة. (غیاث اللغات از منتخب ). رجوع به جابیه شود.
جوابلغتنامه دهخداجواب . [ ج َوْ وا ] (ع ص )مبالغه ٔ جائب . (از اقرب الموارد). بسیار رونده : رجل جواب لیل ؛ مردی که همه شب راه رود. (منتهی الارب ).