جوبلغتنامه دهخداجوب . [ ج َ ] (ع اِ) دلو بزرگ . || سینه بند زنان . || سپر. || آتش دان . || (مص ) مسافت بریدن . || دریدن و بریدن . || گریبان درست کردن برای پیراهن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
جوبلغتنامه دهخداجوب . [ ج ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ جَوْبة، و این جمع شاذ است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جوبة شود.
جیوبلغتنامه دهخداجیوب . [ ج ُ ] (ع اِ) ج ِجَیب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : جیوب لباسات همچون مشارق چو اذیال کآمد بپوشش مغارب . نظام قاری .رجوع به جیب شود.
زوبلغتنامه دهخدازوب . [ زَ ] (ع مص ) بیرون آمدن از روی گریز. || روان گردیدن آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
جوبلغتنامه دهخداجوب . [ ج َ ] (ع اِ) دلو بزرگ . || سینه بند زنان . || سپر. || آتش دان . || (مص ) مسافت بریدن . || دریدن و بریدن . || گریبان درست کردن برای پیراهن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
جوبلغتنامه دهخداجوب . [ ج ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ جَوْبة، و این جمع شاذ است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جوبة شود.
دجوبلغتنامه دهخدادجوب . [ دَ ] (ع اِ) آوند و غراره و جوالی کوچک که برای طعام و غیره با زنان در سفر باشد. (منتهی الارب ).
پی جوبلغتنامه دهخداپی جوب . [ پ َ / پ ِ ] (اِمرکب ) (از: پی بمعنی دنبال + جوب ، مصحف جوی ، نهر آب ) قسمی سفیدار، و در منجیل و خوار و دامغان بدین نام مشهور است . پده . پی آب .
چشمه شاه جوبلغتنامه دهخداچشمه شاه جوب . [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «چشمه ای است که در زیر گردنه ٔ گل زرد که در راه لار است واقع میباشد و در اواخر بهار این چشمه دیده شد و تقریباً پنج سنگ آب داشت ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 23
حسین محجوبلغتنامه دهخداحسین محجوب . [ ح ُ س َ ن ِ م َ ] (اِخ ) ادیب شاعر خطیب . متوفی در نجف 1298 هَ. ق . / 1871 م . دیوان شعر و «مجالس المواعظ» دارد. (اعلام الشیعه ٔ قرن سیزدهم هجری ) (معجم المؤل
حسین آباد ظله جوبلغتنامه دهخداحسین آباد ظله جوب . [ ح ُ س ِ ظَ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاردولی بخش قروه شهرستان سنندج واقع در 18هزارگزی خاور قروه و هفت هزارگزی جنوب شوسه ٔ قروه به همدان . ناحیه ای است واقع در دامنه و سردسیر. دارای 220</s