جوحةلغتنامه دهخداجوحة. [ ج َ ح َ ] (ع اِ) یکی جَوح ، و آن هندوانه است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جَوح شود.
زوعةلغتنامه دهخدازوعة. [ ] (ع اِمص ) شگفتی . || پریشانی . || آویختگی لبان پیری در هنگام گفتار. || (ص ) حقیر. تحقیرشده (زن یا مرد). (دزی ج 1 ص 614).
زوعةلغتنامه دهخدازوعة. [ ع َ ] (ع اِ) پاره ای از گیاه خشک میان گیاه تر. || گوشت برهم نشسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (ص ) سبک و چست از مردم و جز آن . ج ، زُوَع . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به زُوَع شود.
جیاحةلغتنامه دهخداجیاحة. [ ح َ ] (ع مص ) هلاک کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || از بیخ برکندن . (منتهی الارب ). || میل کردن از راه راست .
زاعةلغتنامه دهخدازاعة. [ ع َ ] (ع اِ) شرطگان و آن جمع است مانند ساده و باعة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گروه سرهنگان . (ناظم الاطباء). و رجوع به نشوء اللغه ص 94 شود. || آن جماعت از لشکر که برای پیکار دشمن اول [ زود ] آماده شوند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطب
مرجوحةلغتنامه دهخدامرجوحة. [ م َ ح َ ] (ع اِ) بانوج . بازپیج . (از منتهی الارب ).ارجوحة. چوبی که وسط آن را بر تل مرتفعی گذارند و پسربچگان دو طرف آن سوار شوند و پائین و بالا رود. (ازمتن اللغة). الاکلنگ . رجوع به الاکلنگ شود. || (ص ) تأنیث مرجوح . رجوع به مرجوحه و مرجوح شود.
ارجوحةدیکشنری عربی به فارسیبانوج , ننو يا تختخوابي که از کرباس يا تور درست شده , الله کلنگ , بالا وپايين رفتن , الله کلنگ کردن