جوردلغتنامه دهخداجورد. [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیاه رود بخش افجه ٔ شهرستان تهران و 757 تن سکنه دارد. معدن زغال سنگ در این آبادی است . مزارع اشته و روستان و نیل زمین ، نیکستان ، راطاق سر، کبودگردن ، تبه جزو این ده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span c
جوردهلغتنامه دهخداجورده . [ جُو دِه ْ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان اشکور علیای بخش رودسر شهرستان لاهیجان . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 شود.
شیرخشتلغتنامه دهخداشیرخشت . [ خ ِ ] (اِ مرکب ) شیره ای که از بعضی اشجار تراوش می کند و مسهل آرام و نیکوییست در اطفال . (ناظم الاطباء) (از غیاث ). نباتیست طبی ، از گیاهی که در کوه البرز و خراسان فراوان است به دست آید، نام طل است که بر سیه چوب افتد، و معرب آن شیرخشک است . (یادداشت مؤلف ). اسم صم
جوردهلغتنامه دهخداجورده . [ جُو دِه ْ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان اشکور علیای بخش رودسر شهرستان لاهیجان . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 شود.
حجراللاجوردلغتنامه دهخداحجراللاجورد. [ ح َ ج َ رُل ْ لاج ْ وَ ] (ع اِ مرکب ) حجراللازورد. سنگ لاژورد است . ابوریحان بیرونی گوید: اللازورد یسمی بالرومیة ارمیناقون کانه نسبة الی ارمینیه فان الحجرالارمنی المسهل للسوداء یشبهه . و اللازورد یحمل الی ارض العرب من ارمینیة والی خراسان و العراق من بدخشان .و ق
چادر لاجوردلغتنامه دهخداچادر لاجورد. [ دَ / دُ رِ وَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ) : چو روشن شد آن چادر لاجوردجهان شد بکردار یاقوت زرد. فردوسی .چو پنهان شدی چادر لاجوردشدی کو
حجر لاجوردلغتنامه دهخداحجر لاجورد. [ ح َ ج َ رِ ج ْ وَ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حجر اللاجورد شود.
خم لاجوردلغتنامه دهخداخم لاجورد. [ خ َ م ِ لاج ْ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان قاطع) (آنندراج ) : چو زآمیزش این خم لاجوردکبودی درآمد بدنیای زرد.نظامی .