جورنیلغتنامه دهخداجورنی . (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . جلگه و معتدل است . 105 تن سکنه دارد. غلات ، توتون ، چغندر، حبوبات و انگور از محصولات آن است . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود.<br
زورچپانیفرهنگ فارسی معین(چَ) (حامص .) [ ع . ] (عا.) = زور - تپانی : اصرار و پافشاری یا اعمال زور و فشار برای انجام گرفتن کاری .
زاریانیلغتنامه دهخدازاریانی . (اِخ ) ابوالرضابن رجا منسوب به زاریان مرو و از اتباع تابعین است . وی از عکرمه و عبداﷲبن یزید و دیگران روایت حدیث کرده است . (از انساب سمعانی ).
زورینلغتنامه دهخدازورین . (ص نسبی ) زورمند. زورناک . هر چیز پرزور و قوی . (از بهار عجم ) (از آنندراج ) : باده ٔ زورین نتابد پنجه ٔ هوش مراشکوه نگشاید ز هم لبهای خاموش مرا. امیر وقاری (از بهار عجم ).ایمنند اغنیا ز جور فلک بی کشاک