جوزچاللغتنامه دهخداجوزچال . [ جُو ] (اِخ ) دهی از بخش رامیان شهرستان گرگان دارای 850 سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، ارزن . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان بافتن پارچه ٔ ابریشمی ، شال و کرباس است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span clas
جوزللغتنامه دهخداجوزل . [ ج َ زَ ] (ع اِ) جوجه کفتر. کبوتربچه . (دهار) (منتهی الارب ). بچه کبوتر. (مهذب الاسماء). جوان . || ناقه ٔ افتاده از لاغری . (منتهی الارب ). ج ، جوازل . || زهر. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء).
جوجیلواژهنامه آزادیکی ازروستاهای توابع شهرستان فلاورجان یک کلمه ترکیبی است بشرح زیر: 1- جو ( اسم ) جستن جوییدن:جست و جو جستجو . مفرد امر حاضر. 2- جیل - یک صنف ازمردم, اهل یک زمان, قرن, اجیال وجیلان جمع
زجاللغتنامه دهخدازجال . [ زَج ْ جا ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه است از زجل . (از محیطالمحیط). و رجوع به زجل و زاجل شود. || آنکه کبوتر قاصد را به دوردست ها بفرستد و پرواز دهد، آن کبوتر را حمام الزجال و حمام الزاجل گویند (بصورت اضافه ). (از متن اللغة). حمام الزجال ، کبوتری که آنرا ز دور رها کرده باشن
جزائللغتنامه دهخداجزائل . [ ج َ ءِ ] (اِ) مأخوذ از تازی ، شمخال و تفنگ بزرگ دوشاخه دار. (ناظم الاطباء).
رامیانلغتنامه دهخدارامیان . (اِخ ) از بلوکات استرآباد (گرگان ) است که دارای 34 آبادی و 9 فرسخ مساحت میباشد. مرکز آن رامیان و حدود آن بشرح زیر است : از شمال به صحرای ترکمن و حاجی لر، از جنوب بکوهستان شاهرود و بسطام و از خاور به
چاللغتنامه دهخداچال . (اِ) چاله . گودال . مغاک . حفره . گودی . گوی و مغاکی را گویند که درآن توان ایستاد یعنی زیاده بر دو گز نباشد. (برهان ). گودال بود و آن را چاله نیز گویند. گودال و چاه کوچک که چاله گویند. (انجمن آرا). (آنندراج ). گودال ، مانند چاه کم عمق که عموماً خشک باشد. (فرهنگ نظام ).