جوشاک استخوانیbony ankylosisواژههای مصوب فرهنگستانرشد ناهنجار استخوان در طول مفصل که مانع از حرکت آن میشود
جوشاکلغتنامه دهخداجوشاک . (اِمص ) بمعنی جوشیدن باشد. (برهان ) (آنندراج ). از: جوش + َ-اک (پسوند)، مانند پوشاک ، خوراک . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). جوشش : چون قرابه دیده از خمخانه جوشاک شراب شیشه خانه بین که بهر اوچه سان آراسته . امیرخسرو.<
جوشاکankylosisواژههای مصوب فرهنگستانسخت شدن یا جوش خوردن مفصل براثر بیماری یا جراحی یا بهصورت مادرزادی
جوشاکلغتنامه دهخداجوشاک . (اِمص ) بمعنی جوشیدن باشد. (برهان ) (آنندراج ). از: جوش + َ-اک (پسوند)، مانند پوشاک ، خوراک . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). جوشش : چون قرابه دیده از خمخانه جوشاک شراب شیشه خانه بین که بهر اوچه سان آراسته . امیرخسرو.<
جوشاکankylosisواژههای مصوب فرهنگستانسخت شدن یا جوش خوردن مفصل براثر بیماری یا جراحی یا بهصورت مادرزادی
جوشاکلغتنامه دهخداجوشاک . (اِمص ) بمعنی جوشیدن باشد. (برهان ) (آنندراج ). از: جوش + َ-اک (پسوند)، مانند پوشاک ، خوراک . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). جوشش : چون قرابه دیده از خمخانه جوشاک شراب شیشه خانه بین که بهر اوچه سان آراسته . امیرخسرو.<
جوشاکankylosisواژههای مصوب فرهنگستانسخت شدن یا جوش خوردن مفصل براثر بیماری یا جراحی یا بهصورت مادرزادی