جک بارگیریloading jackواژههای مصوب فرهنگستانجکی که بعد از استقرار ماشین بارزن برای ثابت نگه داشتن آن باز میشود و بر روی زمین قرار میگیرد
واماندگی جکjack stallواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن بار آئرودینامیکی وارد بر سطح بر نیروی فعالگر غلبه میکند
جوق جوقلغتنامه دهخداجوق جوق . (ق مرکب )دسته دسته . گروه گروه . دسته بدسته : بعد از آن جبرئیل و ملائکه و مهاجر و انصار بر وی [ پیغمبر ] نماز کردند جوق جوق . (مجمل التواریخ ). || بسیار بسیار. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جوق شود.
خین جوکلغتنامه دهخداخین جوک . (اِ) نامی است که درافغانستان بدرخت بن دهند و نام پیستاسیا خین جوک که بزبان علمی بدان داده انداز این کلمه ٔ فارسی مأخوذ است . (یادداشت مؤلف ).
خنجوکلغتنامه دهخداخنجوک . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پسکوه بخش قاین شهرستان بیرجند. دارای 205 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات است . شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).<
کاسجوکلغتنامه دهخداکاسجوک . (اِ) کاسج است که خارپشت کلان تیرانداز باشد. (برهان ). معنی لغوی این لغت یعنی چوک او که زنخ باشد باریک و درازاست چون کاس که خوک باشد. (انجمن آرا) : از آن پیچد دل من همچو ماری که هجرانش بر او چون کاسجوک است . مولوی