جیج آبادلغتنامه دهخداجیج آباد. (اِخ ) دهی است ازدهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور دارای 166 تن سکنه . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود.
محصول فروشیcash crop, cash grainواژههای مصوب فرهنگستانمحصولی که زارعان مستقیماً و بهآسانی آن را به فروش میرسانند و به مصارف دیگر از قبیل تغذیۀ دام نمیرسد
پول الکترونیکیelectronic money, electronic cash, cybermoney, cybercash, DigiCash, digital money, digital cashواژههای مصوب فرهنگستانپولی که ازطریق اینترنت ردوبدل میشود متـ . ای ـ پول e-money, e-cash
جیجلغتنامه دهخداجیج . (ع اِ صوت ) اسم است از جی جی که وقت آب دادن شتران گویند. (منتهی الارب ). رجوع به جی جی شود.
جیجلغتنامه دهخداجیج . (ع اِ صوت ) اسم است از جی جی که وقت آب دادن شتران گویند. (منتهی الارب ). رجوع به جی جی شود.
جیجگویش گنابادی نام شهری بوده در سی و پنج کیلومتری گناباد در مکانی که اکنون به کمر زیارت معروف میباشد و در دامنه یک کوه قرار دارد.آثار یک قبرستان قدیمی گبری در آنجا واضح است و بین قبرستان و کمر زیارت فاصله است.
دره حجیجلغتنامه دهخدادره حجیج . [ دَرْ رَ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اورامان لهون بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج . واقع در 30هزارگزی شمال خاوری پاوه و 4هزارگزی شمال رودخانه ٔ سیروان و 12هزارگزی راه
حجیجلغتنامه دهخداحجیج . [ ح َ ] (اِخ ) ابن قاسم . (شیخ ...) معروف به وحید. او راست : منهج الاطباء و شفاءالاحباء در طب .
حجیجلغتنامه دهخداحجیج . [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اورامان لهون بخش پاوه ، شهرستان سنندج ، در 34هزارگزی شمال پاوه یک هزارگزی شمال رودخانه ٔ سیروان . کوهستانی و سردسیر است و 1072تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن لبن
حجیجلغتنامه دهخداحجیج . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) حجت گوی . || ج ِ حاج . (منتهی الارب ). حج کنندگان . حج گزاران : سالی نزاعی در پیادگان حجیج افتاده بود. (گلستان ).- متوکلاً علی زاد الحجیج ؛ بی زاد و توشه در سفر حج . || مردی که غور زخم وی بمیل