جگرخوارفرهنگ فارسی عمید۱. ستمگر؛ ظالم.۲. کسی که غم و اندوه بسیار بخورد.۳. آنکه غم دیگری را بخورد؛ یار غمخوار.۴. مایۀ ناراحتی.۵. دلیر.
وظیفهخورفرهنگ مترادف و متضاد۱. جیرهخوار، روزیدار، طعمهخوار، نانخور، نوالهخور، وظیفهخوار ۲. بازنشسته، متقاعد، مستمریبگیر