حاشیتانلغتنامه دهخداحاشیتان . [ ی َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ حاشیه . || ابن المخاض و ابن اللبون . یقال : ارسل فلان رائداً فانتهی الی ارض قد شبعت حاشیتاها. (اقرب الموارد) (تاج العروس ).
حاشیتینلغتنامه دهخداحاشیتین . [ ی َ ت َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ حاشیه . || در اصطلاح ریاضی ، طرفین . رجوع به کلمه ٔ ارثماطیقی شود.
حاشیهفرهنگ انتشارات معین(یِ) [ ع . حاشیة ] (اِ.) 1 - کناره ، کناره لباس ، ناحیه و غیره . 2 - شرحی که بر کنارة رساله یا کتاب نویسند. 3 - اطرافیان از اهل و عیال و خدمتگزاران . 4 - مصاحبا
حاشیتانلغتنامه دهخداحاشیتان . [ ی َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ حاشیه . || ابن المخاض و ابن اللبون . یقال : ارسل فلان رائداً فانتهی الی ارض قد شبعت حاشیتاها. (اقرب الموارد) (تاج العروس ).
حاشیتینلغتنامه دهخداحاشیتین . [ ی َ ت َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ حاشیه . || در اصطلاح ریاضی ، طرفین . رجوع به کلمه ٔ ارثماطیقی شود.
حاشیهلغتنامه دهخداحاشیه . [ ی َ ] (ع اِ) حاشیت . حاشیة. کنار. کناره . کرانه : اگر از این جهت غباری برحاشیه ٔ خاطر شریف نشسته است ارش این جنایت را ملتزم شوم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی
تشویش کردنلغتنامه دهخداتشویش کردن . [ ت َش ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مضطرب شدن و بهم برآمدن و بی آرام شدن و آزرده شدن . (ناظم الاطباء) : اگر عیاذباﷲ شغبی و تشویشی کنید پیداست که عدد شما چ
حواشیلغتنامه دهخداحواشی . [ ح َ ] (ع اِ)ج ِ حاشیة. کرانه و اهل و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). حاشیت : اطراف و حواشی آن بنصرت دین حق ... مؤکد گشت . (کلیله و