هاضوملغتنامه دهخداهاضوم . (ع اِ) گوارشن . حاطوم . گوارش . (دهار). جوارشن . (نشوء اللغة العربیة). || داروی گوارش . آنچه طعام بگوارد. || شیر بیشه . اسد. هاصر. || (ص ) صرف کننده ٔ مال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
هادملغتنامه دهخداهادم . [ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از هَدْم . (از اقرب الموارد). شکننده و ویران کننده ٔ بنا. (ناظم الاطباء). شکسته کننده و خراب و ویران کننده ٔ بنا. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). خراب کننده . (دهار) : که هادم بنیان شرک و... بوده است . (سندبادنامه چ اسلامبول ص
هاضملغتنامه دهخداهاضم . [ ض ِ ] (ع ص ) گوارنده . هضم کننده ٔ طعام . (ناظم الاطباء). || شکننده . اینکه میگویند که این طعام هاضم است ، یعنی شکننده و ریزنده است در معده . (آنندراج ). || (اصطلاح پزشکی ) در اصطلاح پزشکان ، داروئی است که جهت سرعت انضاج در غذا هنگام انجام عمل حرارت غریزی مفید باشد.
عادمدیکشنری عربی به فارسیاگزوز , خروج (بخار) , در رو , مفر , تهي کردن , نيروي چيزي راگرفتن , خسته کردن , ازپاي در اوردن , تمام کردن , بادقت بحث کردن