حالالغتنامه دهخداحالا. (ازع ، ق ، اِ) اکنون . کنون . اینک . نَک . نون . الاَّن . امروز. ایدر. ایمه . همیدون . ایدون . فی الحال . این زمان . در همین وقت . در همین حال . در همین زمان : دروغی که حالا دلت خوش کندبه از راستی کت مشوش کند. سعدی .
پودر آلیاژیalloyed powder/ alloy powderواژههای مصوب فرهنگستانپودری فلزی مرکب از حداقل دو جزء که بهطور نسبی یا کامل با هم آلیاژ شدهاند
آلیاژalloyواژههای مصوب فرهنگستان[شیمی] فراوردهای فلزی که دارای دو یا چند عنصر بهصورت محلول جامد یا بهصورت مخلوطی از فازهای فلزی باشد [مهندسی بسپار] نوعی آمیختۀ (blend) بسپاری که معمولاً متشکل از دو بسپار متفاوت است که با هم همبلور شده یا بهنحوی سازگار هستند. هرچند بعضاً بهجای آمیخته نیز بهکار میرود
آلیاژ ریختگیcasting alloyواژههای مصوب فرهنگستانموادی فلزی که برای شکلریزی یا ریختهگری شکلی (shape casting) به کار میروند
آلیاژ زودگدازfusible alloyواژههای مصوب فرهنگستانآلیاژی فلزی که بهآسانی و عموماً زیر دمای 100 درجه ذوب میشود و در دمای نسبتاً پایین شکلپذیری خوبی دارد
روانساز آلیاژیalloy fluxواژههای مصوب فرهنگستانپودری متشکل از عناصر واکنشدهنده با فلز پرکن، برای تهیۀ آلیاژ موردنظر در فلز جوش
حالانلغتنامه دهخداحالان . (اِخ ) لقب ابوعبداﷲ احمدبن محمدبن اسحاق بن ابراهیم همدانی ، معروف به ابن فقیه . رجوع به احمدبن محمدبن اسحاق و به ابن الفقیه در همین لغت نامه شود.
حالاتلغتنامه دهخداحالات . (ع اِ) ج ِ حالت : لی مع اﷲ حالات لایسعنی فیها ملک مقرب و لا نبی مرسل .- حالات الدهر؛ گردشهای روزگار.
حالانلغتنامه دهخداحالان . (اِخ ) لقب ابوعبداﷲ احمدبن محمدبن اسحاق بن ابراهیم همدانی ، معروف به ابن فقیه . رجوع به احمدبن محمدبن اسحاق و به ابن الفقیه در همین لغت نامه شود.
حالاتلغتنامه دهخداحالات . (ع اِ) ج ِ حالت : لی مع اﷲ حالات لایسعنی فیها ملک مقرب و لا نبی مرسل .- حالات الدهر؛ گردشهای روزگار.